-
فلاور مريم نويسنده: فيروزه گلسرخي درپارکينگ باز مي شود.اول لنگه آبي در و بعد لنگه باريک تر که سفيد است.زن مثل هر روز از پشت پنجره يکي از ساختمان هاي مجاور، او را نگاه مي کند.صداي زبانه فلزي کلون را مي شنود که آرام درجايش مي لغزد.مي تواند تصور کند که در، روي موزاييک حياط کشيده مي شود.زن از آنجايي که ايستاده حتي مي تواند تا حدودي حياط را ببيند اگر چه داربستي که براي درخت مو زده اند، نمي گذارد ته حياط ديده شود.بعد، صداي روشن شدن موتور ماشين مي آيد، آن صداي مخصوص که ش