-
داستانک هايي درباره پياده روي (1) نويسنده:طاهره براتي نيا مربي واقعي ورزش پسر ام اس داشت. پسر، سوار ويلچر بود و پدر اونو هل مي داد. پدر به دستور دكتر بايد هر روز يكي ـ دو ساعت پسر رو مي برد پياده روي. گاه اونو پياده تا فيزيوتراپي هم مي برد. بدنش كاملا لمس بود و پاهاش به زحمت يه قدم بر مي برداشت. همه، آشكار و غير آشكار به پدر و پسر كه هر دو گرمكن ورزشي تنشون بود، خيره شده بودن و گاهي حس ترحمي نسبت به پسر از دلشون مي گذشت. بعضي ها هم