- عملیات رمضان به روایت شهید احد محرمی علافی/1
آقایان اشکم را در آوردند
در همان حال که من داشتم گریه میکردم و حرف میزدم آقا مهدی سرش را انداخته بود پایین و حرفی نمیزد. حرفم که تمام شد سری تکان داد و نفس حبس شدهاش را فوت کرد هوا و دستی به شانهام زد و دلداریام داد.
به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، عمل