-
لحظه سرشار نواختن زنگ ها و ناقوس ها شاعر: سيد مسعود پورسيد آقايي 1 دلم تو را مي جويد چنانکه طف، آب را دلم تو را مي خواند چنانکه ني، ناي را دلم تو را مي خواهد چنان که گُم، راه را جاري عشق، کام را جام سِحر، شام را آئينه، راز را پرنده، پرواز را اي آخرين پناه تنها اميد و راه اگر نبودي هم – زبانم لال – مي آفريدمت چونان کوير عطشناک، سراب را چشم خمار، شراب را شب ديجور، شهاب را 2 تو همه زيبايي تمام خوبي هايي تو روح زندگي طراوت دل