-
مارهاي زير درخت سنجد نويسنده: اعظم زرياب مادرم مي گفت: «نزديک درختهاي سنجد نروي که مار دارد!» او تقريباً هر روز اين گفته اش را تکرار مي کرد. در نتيجه، مار و درختهاي سنجد در ذهن من با همديگر تاب خورده و گره شده بودند. در دهکده مان، آن سوي رودخانه کم آب، چمنزار کوچکي بود و در کنار اين چمنزار شماري از درختهاي سنجد، خيلي نزديک به همديگر، روييده بودند. گياهها و بوته هاي وحشي اين درختها را به يکديگر پيوند مي دادند، و گلهاي کوچک خودروي زرد و سپي