-
داستان پلیسی/ قسمت نخست قتل زن تنها سروان حسینی مشغول مکالمه با کوشا بود. او دستوراتی را درخصوص پروندهای که در دست داشتند تلفنی به کوشا داد و بعد از آن تماس را قطع کرد. به پشتی صندلی سیاه رنگش تکیه داد، دست هایش را پشت سرش گره کرد و به سقف چشم دوخت. نفس عمیقی کشید و با خود گفت« این پرونده هم رازگشایی شد و چشم هایش را بست.» اما ثانیهای نگذشته بود که تلفن دفترش به صدا درآمد. مامور یکی از کلانتریها خبر از کشف جسدی در یکی از محلههای مرکزی ش