-معشوق پرده نشین
صبحِ بی تو، رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد بیتو حتی مهربانی حالتی از کینه داردبیتو میگویند: تعطیل است کارِ عشق بازی عشق، اما کی خبر از شنبه و آدینه داردجُغد، بر ویرانه میخواند به انکارِ تو اما خاک این ویرانهها، بویی از آن ویرانه داردخواستم از رنجشِ دوری بگویم، یادم آمد عشق با آزار، خویشاوندی دیرینه داردرویِ آنم نیست تا در آرزو، دستی برآرم ای خوش آن دستی که رنگِ آبرو از پینه دارددر هوای عشقِ تو پر می زند با بی قراری آن