-دو شاه و دو هزارتوداستانی از خورخه لوئیس بورخس*
مؤمنانِ محلِ وثوق روایت میکنند که (والله اعلم) به روزگاران قدیم شاهی بود از جزایر بابل که ساحران و معماران خود را گردآورد و به آنها دستور داد هزارتوئی بسازند چنان پیچیده و نفسْ بُر که هیچ آزمودهای را پروای درآمدن به داخل آن نباشد و هر که درآمد راه خویش گم کند.چنین عملی مُنکَر محسوب میشد، چرا که غموض و حیرت تنها از آنِ خداوندست و نه انسان. با گذشت ایّام به درگاهش شاهی از سرزمین عرب وارد شد، و شاه بابل (برای آنکه سادگیی