-
از دفتر يک شهيد نويسنده: معصومه عباسي يک سال پيش به خاطر بيماري ام چندماهي در خانه بودم. دکتر استراحت مطلق را تجويز کرده بود. خيلي افسرده شده بودم. در اوج تنهايي خواهرم تماس گرفت و گفت: يکي از دوستانش به کنگره ي شهدا مي رود. گفت: اگر تو بخواهي مي تواني بروي. رفتم. پرونده شهيد ي را گرفتم تا درباره ي زندگي اش کتاب بنويسم. کارم را که شروع کردم، ارتباطاتم بيشتر شد. به هر دوست و آشنايي که مي رسيدم، از او درباره ي هشت سال دفاع مقدس، کتاب و فيلم مي خواستم. يکي