-
راز چشم هاي غريب سعيد نويسنده: عبدالرضا مهجور براي شهيد سعيد جان بزرگي غروب پنج شنبه، حوالي پيراهن آويني پرسه مي زني که ناگهان زني مي بيني خميده مثل کوه، نشسته مقابل دفتر خاطرات خصوصي سعيد، گو اينکه براي او سعيد، همراه با ضمير ملکي است و بايد گفت... سعيدش! چنان خيره به افقي نامعلوم که انگار در کشف اسرار، به تماشاي احرار، مبهوت حيراني چشم هاي خويش مانده؛ تکان نمي خورد، نه خود کوه، که حتي کتف کوه را هم بي لرزش ميابي! تنها دو چشمه ي جوشان که