-میثاق با شهدا...من کجا و تو کجا که شنیدم قطره های خونت با همین خاک های شلمچه یا طلاییه، یا شاید با آب های اروند همراه شد تا من را که بعد از سال ها به زیارت تو کشانده، هشدار دهد و کسی از درونم فریاد بزند که: "های! می دانی فاصله خونی که در رگ توست با آن قطره های خون در چیست؟"
من کجا و تو کجا که شنیدم چقدر راحت چشمت را به زرق و برق چراغ های شهر بستی! چراغ های چشمک زنی که مردمش را از نگاه به آسمان باز می داشت و تو اما دنبال ستاره ها بودی و همین شد که خودت هم یکی از ستا