-سیاهچال افكار منفی
نیما همیشه فكر میكرد هرگز نمیتواند مثل پدرش آدم موفقی شود. بدبینیهای او به خودش، دوستانش و روزگار سبب شده بود نتواند به كسی اعتماد كند. هرگاه وارد كاری میشد میگفت: من كه اینجا ماندگار نیستم احتمالا 6 ماه یا یك سال دیگر یا بیرون میروم یا اخراج میشوم. فكر میكرد تمام كسانی كه به جایی میرسند با آشنا و پارتی است و با قدرت و ابتكار نمیشود به جایی رسید. شاید تعجب كنید اما خیلی ،پیش میآمد كه از كارش اخراج میشد، در كارها شكست میخورد و ...یك بار از كسی شنی