-کوتوله ها و کفاش
روزی، روزگاری، استاد کفاشی با همسرش زندگی می کرد. این پیرمرد و پیرزن خیلی مهربان بود. استاد کفاش کفش های خوبی می دوخت و پول زیادی به دست می آورد، اما پولدار و ثروتمند نبود. زیرا هر چه کار می کرد به مردم فقیر کمک می کرد. اگر زمانی آدم فقیر و بی پولی به مغازه اش می آمد، کفاش پولی از او نمی گرفت و یک جفت کفش مجانی به او هدیه می داد.خانه استاد کفاش، پناهگاه آدم های فقیر بود. بچه های گرسنه، پیرزن ها و پیرمردهای فقیر می دانستند که اگر به خانه کفاش بیایند، پیرمرد و پیرزن از آنها پذیرایی می کنند.همیشه سر