-
راهروهاي سرد- فکر داغ نويسنده: فاطمه سيف الهي پيرمرد با قدم هاي سنگين، آهسته آهسته در راهروهاي سرد و باريک بيمارستان قدم مي زد. سال هاي زيادي از عمرش را در اين راهروها و اين بيمارستان ها گذرانده بود؛ درست از زماني که براي ادامه تحصيل، به بغداد، شهر پر آوازه علم و فرهنگ قدم گذاشته بود.گذشته اش، همچون عبور يک قطار در مسيري برفي و کوهستاني، از جلوي چشمانش که مدتي بود سويشان را از دست داده بودند، رد مي شد