-
رمضان دانشجويي (1) نويسنده: طاهره براتي نيا امانت دارطاهره براتي نياحسين بعد از افطار رسيد. مي دونست اون موقع شب يه کشمش هم توي خوابگاه پيدا نمي شه. به خاطر همين يه ساندويچ همبرگر براي خودش گرفته بود و داشت دو لپي مي خورد که سعيد از پشت کتاباش سرک کشيد وگفت:- حسين! لانگ مَنِت پريده. ووردت هم نيست.حسين از جاش پريد و ساندويچش رو داد به مهران و گفت:- دستت باشه، الان مي يام.دعواي حسين و سعيد شروع شد.- سعيد...