-
با زنان معتاد در حاشیه یکی از رودخانههای تهران
جام جم سرا- شاید خودش هم وقتی انگشتان زمخت و پینه بستهاش را میفشارد روی سرنگ و هروئین را هل میدهد توی رگهایش، یادش نباشد زن است. زنی با هزار و یک رؤیا. رؤیاهایش هر چه بودهاند حالا نگاه کردن به این انگشتان پینه بسته و دستهای کبود به همشان میریزد. حالا راه رؤیاهایش به سوی ناکجا آباد است.
مثل همیشه ترافیک. ماشینها پشت ه