-
همسر مهربان من 24؛
هدیهای که اشکانم را جاری کرد!
زمان جنگ وقتی فرمانده نیروی زمینی بود چند ماه خونه نیومده بود. یه روز دیدم در می زنند، رفتم پشت در، دو نفر بودند. یکیشون گفت: «منزل جناب سرهنگ شیرازی همین جاست؟» دلم هری ریخت...
سرویس مقاومت جام نیوز؛ زمان جنگ وقتی فرمانده نیروی زمینی بود چند ماه خونه نیومده بود. یه روز دیدم در می زنند، رفتم پشت در، دو نفر بودند. یکیشون گفت: «منزل جنا