-قصدش ز سجده، سجده به آب و گل تو بود
ای چشم عرشیان به زمین جای پای توگـردون بـه زیــر سایـه قـد رسای تودر آن زمان که حرف زمان و مکان نبود آغوش لامکان بـه یقیـن بـود جای تو قرآن دهد نشان که بود روز و شب مدام ذکـر خـدا و کـار ملایـک، ثنـای تـو آغوش جان گشوده اجابت در آسماناز دسـت داده صبـر، بـه شوق لقای تو تنها نه مهر و مه، نه سماوات، نه زمین گشتنـد انبیـا همـه خلـق از برای تو تو بحـر بـی نهایت حقـی و هم چنان بــی انتهاست رحمـت بـی انتهای تو هر برگ لاله را بـه