-انوار صبح صادق
چون از افق برآید انوار صبح صادق در پاى سبزه بنشین با همدمى موافق شد موسم بهاران پرلاله كوهساران بستان پر از ریاحین صحرا پر از شقایق بلبل كه در غم گل مى كرد بى قرارى شكر خدا كه معشوق آمد به كام عاشق یك سو نشسته خسرو در بزمگاه شیرین یك سو نهاده عذرا سر در كنار وامق ابر بهار گسترد دیباى سبز در باغ باد از شكوفه افكند بر روى آب قایق بر آستان معشوق تسلیم شو كه آن جا صاحبدلان نهادند پا بر سر علایق زد بلبل سحرخیز فریاد شورانگیز كاى مست خواب غفل