-آرامش خاک شلمچه قبل از سفر تصمـیـم گـرفته بودم که خاک جبهـه بـا خودم نیاورم .به منطقه و جبهه هـای زیادی رفتیم و از جایی خاک برنداشتیم تا اینکه به شلمچه رسیدیم .
وقتی دیدار از شلمچه بـه پـایـان رسید و منتظر آمـدن بـچـه هـا بودم در گوشه ای سر بر خاک شلمچه گذاشتم تا با او خلـوت کنـم و حـرف های دلـم را بـزنم .همیـن کـه سـر بـر خاک گذاشتم چنان آرامشی پیدا کردم که تا به حال در زندگی ام نداشتم .سریع گفتم : "خدایا یک دنیا حرف با خاک شـلـمـچـه دارم و دوسـت دارم اینـجـا بمانم ." گـویـ