-این آهوی زار و پریشان شیعه ماست
آهوی جانم خسته و زار و پریشان در مرغزار زندگی می گشت حیران در سبزه زار هستی ام خوش می خرامید از شاخسار عمر غافل خوشه می چید از چشمه سار عیش لختی جرعه نوشید گاهی فراز کوه نخوت پای کوبید شیطان غفلت قصد صید آهویم کرد دامی به پیش پای آهویم بگسترد دام گنه را در خفا گسترد صیاد آهوی جانم بی خبر در دامش افتاد روحم ز پا افتاده نالان است و محبوس گوید که عمرم رفت از کف آه وافسوس ناگه نسیمی خوش وزید از بوستانها شمسی بتا