- (خاطرات : قبل از دیدار با مریم مقدس)
نام من برنادت است
************************************
در یک روز از ماه ژوئن 1858 پدر پیرامل وقتی که داشت مراسم عشای ربانی را به جا می آورد ، متوجه یک هاله نورانی شد که اطراف سر یک دختر خانم را فرا گرفته بود . وقتی دختر سرش را بالا گرفت پدر پیرامل او را شناخت و متوجه شد که او برنادت سوبیروست . ادامه این متن ، سخنانیست از زب