تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 14 خرداد 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):توكل بر خداوند، مايه نجات از هر بدى و محفوظ بودن از هر دشمنى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

طراحی سایت تهران سایت

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

سایت نوید

کود مایع

سایت نوید

Future Innovate Tech

باند اکتیو

بلیط هواپیما

بلیط هواپیما

صمغ های دارویی

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

تسمه تردمیل - روغن تردمیل

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

خرید یخچال خارجی

ویترین طلا

کاشت پای مصنوعی

مورگیج

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1800167416




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گوهر کش اين علاقه‌ي در


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
گوهر کش اين علاقه‌ي در
گوهر کش اين علاقه‌ي درشاعر : جامي ز آن در کند اين علاقه را پرگوهر کش اين علاقه‌ي درو آن حجلگي عماري راز،کان هودجي مراحل نازحادي به حداگري فسون خواندچون بارگي از حرم برون راندمي‌راند به صد شتاب محملهر کعبه‌ي روي به قصد منزلخورشيدرخي قمر جبينياز حي ثقيف نازنينيسردار قبيله پشت بر پشتدر خاتم مهتري‌ش انگشتز آنجا هوسي‌ش در دل افتادبا محمل او مقابل افتادبادي بوزيد و پرده برداشتبر پرده‌ي محملش نظر داشتبل کز رخش آفتاب، تابيدر پرده بديد آفتابيکرده شب و روز را هم آغوشزلفين نهاده بر بناگوشنيرنگ و فريب جاودانهچشمش به نگاه جادوانهرفت آگهي‌اش ز جان آگاهچون ديد ز پرده روي آن ماهوافتاد ز زخم کاري عشقشد ملک دلش شکاري عشقکي چاره‌ي کار خود تواند؟هر چند که مرد چاره داند،از کارد، تراش دسته‌ي خويشدورست زبه پيش دانش‌انديشافسون‌سخني فسانه‌خوانيآورد به دست کاردانيدعوي‌ها کرد و وعده‌ها دادپيش پدر وي‌اش فرستادچون تو نسب بزرگ دارم!گفتا: «به نسب بزرگوارم!با چوپانان راد گربز،وادي وادي ز ميش تا بزخادم نر و ماده يک محله،از اشتر و اسب گله گلهدر پاي تو ريزم آنچه دارمهر چيز طلب کني، بيارمهستم به قبول بندگي، بند»داماد ني‌ام تو را و فرزند،زين طعمه‌ي پاک، چاشني‌گيرچون شد پدرش ز خوان آن پيربي تاب و گره به بندش افتادآن تازه‌جوان پسندش افتادفرزند من است و نور ديده!»گفتا که: «جمال او نديدهآن قدر شناس گوهرش رارفت و طلبيد مادرش راوين داعيه را به سينه جا داداو نيز به اين سخن رضا داداين کار به حال هر دو عاشقگفتا که: «مناسب است و لايق،از يار کهن کند فراموشليلي چو به اين شود هم آغوش،در آرزوي دگر کند رويمجنون چو ازين خبر برد بوي،از گفت و شنيد اين فسانه،ما هم برهيم در ميانه،ز انديشه چو زلف خود برآشفتليکن چو به ليلي اين سخن گفترنگ سمنش چو لاله افروختاز شعله‌ي اين غم‌اش جگر سوختبيرون‌شدن از رضاي مادر،ني تاب خلاف راي مادرسر تافتن از قرار ديرينني‌طاقت ترک يار ديرينگفتند: رضاست اين خموشي!نگشاد دهن به چاره کوشيتا در پي اين غرض زند گامدادند به خواستگار پيغامکار دو جهان به کام خود ديددلداده چو اين پيام بشنيداشراف قبيله را طلب کردآرايش مجلس طرب کردمه را به ستاره عقد بستندهر يک به مقام خود نشستندخندان به مراد، غير ليليخلقي همه شاد، غير ليليوز گريه گشاد لل تراز خنده ببست درج گوهربر آب نظر نهاده از دوروآن تشنه‌جگر ستاده از دورشوق آمد و پشت صبر بشکستروزي دو سه چون به صبر بنشستزد دست هوس در آستينششد همبر نخل راستينشزين تازه رطب صبور بنشين!زد بانگ که: «خيز و دور بنشين!ميدان هوس بدين فراخي!خوش نيست ز پاشکسته شاخيدل‌خسته در انتظار اوي‌ام،آن کس که فگار خار اوي‌امجان را هدف بلاي من کرد،صبر و دل و دين فداي من کرددر کوه ز من زند به دل سنگ،در باديه از من است دل تنگجامه به هواي من دراند،آهو به خيال من چراندوز من به کسي نگشته مايل،از من نفسي نبوده غافلگامي نزده دلير، سويميک بار نديده سير، رويمخرسند به پري از تذرومراضي‌ست به سايه‌اي ز سروموين پر سوي او نکرده پروازز آن سايه نکردم‌اش سرافرازغالب به لقاي اوست شوقمپيمان وفاي اوست طوقموز وصل کسي دگر خورم بر؟چون با دگري در آورم سر؟مي‌دار نگاه، عزت خويش!مغرور مشو به حشمت خويش!اعجوبه‌نگار تخته‌ي خاک،سوگند به صنع صانع پاک!دست آورده در آستينم،که‌ت بار دگر اگر ببينمبر فرق تو تيغ کين برانمبر روي تو آستين فشانمخود دست به کشتن خودم هستبر کين تو گر نباشدم دستوز دست جفات گردم آزاد»خود را بکشم به تيغ بيدادبشنيد از آن لب شکر خند،بيچاره چو اين وعيد و سوگندوآن ناقه‌ي بي‌زمام تندستدانست که پاي سعي کندستوز بيم مفارقت دل‌افگار،چون بود به دام او گرفتاربا بوي گلي ز باغ او ساختناچار به درد و داغ او ساختوز راحت‌هاي محنت‌انگيز،هر لحظه ز وصل فرقت آميزصد ره مي‌مرد و زنده مي‌شدبيخ املي‌ش کنده مي‌شدسرمايه‌ي روزگارش اين بودتا بود هميشه کارش اين بودزاد ره آن جهان هم اين بردو آن روز که مرد هم بر اين مرد





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 388]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن