چرا گاهی احساس شرم میکنیم؟ تفاوت آن با گناه و ناامیدی چیست؟
درک احساسات منفی: شرم، گناه و ناامیدی
تفکر سیاه و سفید باعث میشود مفاهیم مختلف را با هم ترکیب کنیم. برای مثال، ممکن است احساس کنیم مفاهیم عاطفی مشابه هستند. این تمایل اغلب در افرادی دیده میشود که با کمالگرایی دست و پنجه نرم میکنند. این افراد از کمالگرایی به عنوان سپری در برابر تردیدهای شدید نسبت به خود یا نفرت از خود استفاده میکنند. کمالگرایی، به ویژه نوع اخلاقی آن، راهی برای مدیریت پریشانی با ایجاد مانعی در برابر آسیبهای عاطفی، به ویژه آسیبهای درونی است.
راههای مدیریت چرخههای عاطفی
کمالگرایی تنها یکی از راههای مدیریت چرخههای عاطفی است. راه دیگر درک عمیقتر و پذیرش (که کلیدی است) مفاهیم مرتبط است. درک این که چرا این مفاهیم برای مدت طولانی با هم مرتبط شدهاند و چگونه میتوان آنها را از هم جدا کرد، اساساً نشاندهنده ظرافت این موضوع است. در کمالگرایی، ناامیدی، گناه و شرم اغلب به جای هم استفاده میشوند. در طول چرخه تفکر وسواسی، افکار معمولاً اینگونه هستند: “آیا این یعنی من آدم بدی هستم؟”، “آیا آنها به خاطر ناامید کردنم از من متنفرند؟”، “من حق اشتباه کردن ندارم”، “آیا آنها مرا رها خواهند کرد؟” با این حال، اینها سه مفهوم متمایز با پیامدهای بسیار متفاوت در دنیای واقعی هستند.
سطوح مختلف مسئولیتپذیری
معمولاً وقتی کسی تعهدی را زیر پا میگذارد یا هنجار اجتماعی کوچکی را نقض میکند (مثل دیر کردن یا کنسل کردن برنامه در آخرین لحظه)، احساس ناامیدی نسبت به خود میکند یا حس میکند دیگران را ناامید کرده است. این پایینترین سطح مسئولیتپذیری در این طیف است. سطح بعدی احساس گناه است. معمولاً وقتی کسی هنجار اجتماعی مهمی را نقض میکند (مثل تقلب یا آزار عمدی دیگران)، احساس گناه میکند یا مورد سرزنش قرار میگیرد. در نهایت، شرم معمولاً فقط برای کسانی است که مرتکب چندین خطای جدی شدهاند و همزمان از تغییر مسیر خودداری میکنند. این تفاوت بین انجام کار بد (که معمولاً با گناه همراه است) و آدم بد بودن (که معمولاً با شرم مرتبط است) است. (تنها استثنا این است که کسی مرتکب جنایت وحشتناکی شود و در نتیجه به عنوان فردی وحشتناک برچسب بخورد.)
چالشهای افراد کمالگرا
برای کسانی که بین این موارد تمایز قائل نمیشوند، هر خطا، بزرگ یا کوچک، میتواند وزن قابل توجهی داشته باشد. ممکن است کسی از پذیرش مسئولیت اشتباهی خودداری کند زیرا میترسد مقصر شناخته شود و مجبور شود گناه (یا بدتر، شرم) چیزی را احساس کند که کاملاً تقصیر او نیست یا برای اشتباهی نسبتاً کوچک، احساس گناه اغراقآمیزی داشته باشد. بنابراین، در حالی که در واقعیت ممکن است فقط کسی را ناامید کرده باشد، به جای احساس ناامیدی، احساس گناه یا شرم میکند که با موقعیت تناسبی ندارد. به طور کلی، بیماران کمالگرای ما معمولاً با مسئولیتپذیری مشکل دارند، یا شرم خود را کاملاً پنهان میکنند به این امید که دیگران آنها را مسئول ندانند، یا مسئولیت زیادی برای برخی اشتباهات میپذیرند تا نشان دهند چقدر برای اصلاح آن اهمیت قائل هستند.
تأثیر محیط بر شکلگیری تفکر
در خانههایی با انتظارات بیش از حد، کودکان رشد را به خاطر خود رشد ارزش نمیگذارند؛ بلکه آن را فقط وسیلهای برای رسیدن به هدف میدانند، درست مثل پذیرش مسئولیت. همه چیز شبیه بازیای است که هدف اصلی آن بقا است. در اینجا، زندگی فرد اساساً تحت سلطه حفظ خود است. در حالی که همه ما به طور طبیعی با تفکر وسواسی و مفاهیم ترکیبی دست و پنجه نرم میکنیم، محیط ما یا به ما کمک میکند یا این عادات ناسالم ذهنی را تقویت میکند. بنابراین، برخی از بیماران ما همچنان در تمایز بین این مفاهیم مشکل دارند و علاوه بر این، به این که دیگران میتوانند و این کار را میکنند، اعتماد ندارند. ممکن است بیمار بگوید: “میدانم گفت ناراحت نیست، اما چطور ممکن است ناراحت نباشد؟” پاسخ این است که برای آن فرد، اخلاق در یک طیف قرار دارد؛ بنابراین، احتمالاً از دیگران انتظار کمال ندارند.
تغییر عادات ذهنی
تغییر این عادات دشوار است و از سوی فرد کمالگرا، نیاز به افزایش اعتماد دارد، به این معنی که باید راهی پیدا کنند تا اعتماد کنند دیگران آنها را با همان استانداردهایی که دیگران در گذشته داشتهاند و خودشان همچنان دارند، محک نمیزنند. وقتی از آنها پرسیده میشود که آیا معتقدند دیگران باید به خاطر تخلفات کوچک سرزنش یا تنبیه شوند، بیشتر کمالگراها استدلال میکنند که جهانی که در آن این خشونت تعمیم داده شود، احتمالاً پایدار نیست زیرا ناسالم است. گاهی اوقات، در نظر گرفتن این که ممکن است با دیگری ظریفتر برخورد کنید، میتواند به شما کمک کند تا با خودتان ظریفتر و در نتیجه کمتر سختگیر باشید.
اهمیت رشد شخصی
در نهایت، رشد به خودی خود مهم است زیرا به ایجاد جامعهای سالم و مسئولیتپذیر از افراد کمک میکند که از مسئولیتپذیری دوری نمیکنند و با خود و دیگران منصفانه رفتار میکنند. شرم اغلب منجر به احساس غرقشدگی و فلجشدن میشود. حتی اگر قول بهبود بدهیم زیرا میترسیم در صورت عدم بهبود مورد تمسخر قرار بگیریم، این میزان ترس بیشتر اوقات بیفایده و مضر است (حتی اگر گاهی مفید باشد). به جای انگیزه دادن، ممکن است باعث شود تعلل کنیم یا کاملاً از آن اجتناب کنیم. در حالی که باید درجاتی از ترس داشته باشیم، نمیتوانیم به طور مزمن توسط ایده مورد سرزنش قرار گرفتن احساس وحشت کنیم.
کمالگرایی مطلق
در نهایت، کمالگرایی مطلق، این حس که فرد باید همیشه و در هر شرایطی کامل باشد، بیشتر از مبارزه باعث فرار میشود. مسئولیتپذیری در قبال خود یک چیز است؛ انتظار کمال چیز دیگری است.







