راز افول ابرقهرمانان: چرا دیگر مارول و دیسی مثل سابق محبوب نیستند؟
در سال ۲۰۲۴، فیلمهای ابرقهرمانی مارول و دیسی نتوانستند آنطور که باید و شاید، نظر منتقدان و تماشاگران را به خود جلب کنند. در این مقاله به بررسی دلایل این افت محبوبیت میپردازیم.
تغییر ذائقه مخاطبان؛ ابرقهرمانها دیگر جذاب نیستند؟
تحلیلگران سینما معتقدند که در سال ۲۰۲۴، ذائقه مخاطبان سینما تغییر کرده است. استودیوهای بزرگ و قدرتمندی مانند مارول و دیسی، دیگر نمیتوانند صرفاً با تکیه بر جلوههای ویژه و صحنههای اکشن، فروش بالای فیلمهای خود را تضمین کنند. در حالی که فیلم سوپرمن با کارگردانی جیمز گان و با رویکردی تازه و متفاوت، شروعی موفقیتآمیز داشت، اما آثار دیگری مانند Thunderbolts و The Marvels نتوانستند انتظارات را برآورده کنند. این موضوع، استودیوها را بر آن داشته تا در پروژههای آینده خود، تجدید نظر کنند و سعی کنند تا رضایت مخاطبان را جلب نمایند.
این تغییر در استقبال، واقعیت جدیدی را نشان میدهد که مارول و دیسی باید آن را درک کنند. اکشن و جلوههای ویژه به تنهایی برای تضمین موفقیت در گیشه کافی نیستند. مخاطبان امروز تشنه داستانهای عمیقتر، شخصیتپردازی قویتر و تجربههایی متفاوتتر از فرمولهای تکراری گذشته هستند.
فرمولهای تکراری؛ مخاطبان به دنبال چه هستند؟
منتقدان و تماشاگران سینما، امروزه بیشتر از جلوههای ویژه به دنبال داستانهای قوی، شخصیتهای قابل باور و مضامین عمیقتر هستند. آنها دیگر علاقهای به دیدن فیلمهایی که صرفاً از روی جلدهای ویژهای با هزینههای گزاف ساخته شدهاند، ندارند. آنها به دنبال داستانهای واقعگرایانهتر، عمیقتر، احساسیتر و شخصیتهایی هستند که از فرمولهای تکراریِ کلیشهای فاصله داشته باشند و تجربههای متفاوتی را ارائه دهند.
تماشاگران بیشتر از این موضوعات خسته شدهاند:

بهطور مثال، پس از گذشت نزدیک به دو دهه از سلطه فیلمهای ابرقهرمانی، تماشاگران اکنون به نوعی خستگی از این ژانر رسیدهاند. تاکنون، ۳۳ فیلم در دنیای سینمایی مارول (MCU) اکران شده است. به همین دلیل، استودیو دیسی (DC) نیز با اتخاذ استراتژیهای مختلف، چندین بار تلاش کرده تا دنیای سینمایی خود را بازسازی کند. این تلاشها، گاهی منجر به استقبال بازار شده و گاهی نیز با شکست مواجه شده است. به بیان دیگر، مخاطبان به سینما میروند تا از تکرار و تقلید پرهیز کرده و روایتی نو را تجربه کنند.
فیلمهایی مانند Thunderbolts، The Marvels، Ant-Man and The Wasp: Quantumania و The Flash، با وجود داشتن شخصیتهای محبوب و بودجههای کلان، نتوانستند موفقیتهای گذشته را تکرار کنند. حتی فیلم Black Adam با بازی دواین جانسون، با وجود تبلیغات گسترده، نتوانست انتظارات را برآورده سازد و داستانش بیشتر از حد تکراری و قابل پیشبینی بود.
اهمیت احساسات و ارتباط با مخاطب
امروزه، فیلمها را از جنبههای مختلفی مورد بررسی قرار میدهند که یکی از مهمترین آنها، عنصر احساسی است. موفقیت فیلم سوپرمن تا حد زیادی ناشی از توجه جیمز گان به این جنبه است. این فیلم، قصد دارد با تمرکز بر شخصیتپردازی و ایجاد دنیایی جدید، روایتی کاملاً تازه از یک ابرقهرمان دوستداشتنی را به نمایش بگذارد. در مقابل، فیلمهایی مانند Love and Thunder و Multiverse of Madness با تکیه بیش از حد بر شوخیهای کلامی و تصاویر چشمنواز، نتوانستند ارتباط عمیقی با مخاطبان برقرار کنند و فرمولهای تکراریشان باعث خستگی بینندگان شد.
ورود به بازارهای بینالمللی لزوماً تضمینکننده موفقیت نیست.

گرچه ورود به بازارهای جهانی میتواند به فروش بیشتر فیلمهای ابرقهرمانی کمک کند، اما این امر به تنهایی کافی نیست. فیلمی مانند Spider-Man: No Way Home با تکیه بر نوستالژی و استفاده هوشمندانه از شخصیتهای چندگانه، توانست به موفقیت بزرگی دست یابد؛ اما آثاری مانند The Flash، Black Adam و The Marvels با وجود تبلیغات گسترده، نتوانستند در گیشه موفق عمل کنند.
مخاطبان جهانی، دیگر صرفاً به دنبال جلوههای ویژه و صحنههای اکشن نیستند. آنها به دنبال داستانهایی هستند که با فرهنگ و احساساتشان همخوانی داشته باشد و تجربیاتی فراتر از مرزها را به آنها ارائه دهد. فیلمسازان باید برای جذب مخاطبان جهانی، به این نکته توجه ویژهای داشته باشند.
مخاطبان جهانی، دیگر صرفاً برای دیدن جلوههای ویژه و گرافیک کامپیوتری به سینما نمیروند و به دنبال داستانهای اورجینال و جذاب هستند. آنها خواهان ارتباط با داستانی هستند که فراتر از کلیشهها و در خدمت احساسات و عواطف بشری باشد و با تجربههای مختلف در سراسر جهان ارتباط برقرار کند.
فیلمهایی که عمیقاً به دنیای گسترده MCU یا DCEU وابستهاند (مانند Doctor Strange in the Multiverse of Madness یا پیچیدگیهای زمانی The Flash) برای تماشاگران بینالمللی که شاید تمام آثار پیشین را دنبال نکردهاند، گیجکننده و ناخوشایند به نظر میرسند.
این تغییر شرایط، استودیوها را مجبور میکند تا داستانهای مستقلی و قابل فهم برای همه تولید کنند. داستانهایی که تمام مخاطبان در سراسر جهان، بدون نیاز به دانش قبلی، بتوانند بهراحتی با آنها ارتباط برقرار کنند.
بازگشت به ریشهها؛ کلید موفقیت
شاید مهمترین نکتهای که در موفقیت فیلمهای ابرقهرمانی باید به آن توجه کرد، کیفیت داستانگویی است. تماشاگران امروزی، بیش از هر چیز دیگری، به دنبال داستانهای تازه و جذاب هستند. آنها میخواهند شخصیتهای دوستداشتنی را در قالبهای تازه و متفاوت ببینند و با آنها ارتباط برقرار کنند. موفقیت فیلم جدید Superman به کارگردانی جیمز گان، تا حد زیادی به همین دلیل است. گان تلاش کرده با ساختن دنیایی سینمایی جدید، روی شخصیتپردازی تمرکز کند. فیلم The Batman نیز با رویکردی نوآورانه و تمرکز بر احساسات درونی بروس وین پیش رفت و با نادیده گرفتن نکات داستانی آثار قبلی توانست توجهات زیادی را به خود جلب کند.
در مقابل، فیلمهایی که قربانی قوانین و الزامات مربوط به جهانهای سینمایی میشوند (مانند ارتباط پیدرپی The Flash با DCEU، مفاهیم داستانی Quantumania در ارتباط با فاز پنجم MCU یا اجبار به شوخیهای بیمورد در Love and Thunder) معمولاً شکست میخورند. این آثار، حتی با حضور بازیگران توانمند و جلوههای ویژه خیرهکننده نیز نمیتوانند تماشاگران را راضی کنند. چون به جای پرداختن به اصالت داستان، مخاطب را درگیر مجموعهای از اتفاقات پیوسته میکنند و همین موضوع از ارزشهای فیلم میکاهد.
شخصیتهای شناختهشده در قالبی تازه و پرهیز از روایات تکراری

به نظر میرسد مهمترین دلیل تغییر سلیقه مخاطبان این باشد که دیگر علاقهای به تکرار الگوهای گذشته ندارند و بیشتر از جلوههای ویژه و صحنههای اکشن، به دنبال داستانهای جذاب و شخصیتهای دوست داشتنی هستند. موفقیت فیلم جدید Superman به کارگردانی جیمز گان به این دلیل است که او به دنبال خلق یک دنیای سینمایی جدید و تمرکز روی شخصیتپردازی است و تلاش میکند تا دیدگاه و برداشتی تازه و منحصر به فرد از شخصیتهای نوستالژیک ارائه دهد. همچنین، فیلم The Batman توانست با ارائه تصویری متفاوت و تاریکتر از بروس وین، توجه مخاطبان را به خود جلب کند.
در مقابل، فیلمهایی که بیش از حد به داستانهای قبلی وابسته هستند (مانند ارتباط پیدرپی The Flash با DCEU یا مفاهیم داستانی Quantumania در ارتباط با فاز پنجم MCU یا حضور اجباری شخصیتها در Love and Thunder) اغلب با شکست روبرو میشوند.
این روند نشان میدهد که موفقیت آثار ساخته شده در ژانر ابرقهرمانی، به توانایی فیلمسازان در ارائه تصویری نو از شخصیتهای کلاسیک و ارائه داستانهای اورجینال بستگی دارد. ریبوت کامل دنیای سینمایی DC و برنامههای مارول برای بازنگری در خط داستانی خود، نشان میدهد توسعه دهندگان به خوبی این موضوع را درک کرده و به دنبال ایجاد چارچوبی جدید هستند.
واقعیت جدید گیشه
واقعیت این است که دیگر نمیتوان با تکیه صرف بر ارتباطات دنیای سینمایی یکسان، فروش داستانهای ابرقهرمانی را افزایش داد. از این پس، توسعهدهندگان برای موفقیت آثارشان، باید مسائل بسیار مهمتری مثل پرداخت احساسی و دیدگاهها و تجربههای متفاوت سینمایی را نیز مد نظر قرار دهند. آثاری که دنیاهای گسترده MCU یا DCEU را به سمت مضامین سطحی هدایت میکنند (مانند Doctor Strange in the Multiverse of Madness یا پیچیدگیهای زمانی The Flash)، تماشاگران بینالمللی خود را از دست میدهند و ناخشنود میسازند.
این تغییر، استودیوها را مجبور میکند تا داستانهایی بسازند که تمام مخاطبان را در سراسر جهان به خود جذب کند و مشکلی در درک داستان فیلم نداشته باشند. دورانی که فیلمهای ابرقهرمانی فروش تضمینی داشتند، به پایان رسیده است. موفقیت تجاری، حاصل داستانگویی قوی، نوآوری واقعی و جسارت هنری است.
منبع: The Direct







