-
10 خاطره کوتاه از شهید باکری
والفجر یک بود. با گردانمان نصفه شبی توی راه بودیم . مرتب بی سیم می زدیم و می پرسیدیم « چی کار کنیم؟» وسط راه یک نفربر دیدیم. درش باز بود. نزدیک تر که رفتیم، صدای آقا مهدی را از داخلش شنیدیم...
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگارانآنچه پیش رو دارید 10 خاطره از شهید مهدی باکری است:
1)توی آبادان، رفته بود جبهه ی فیاضیه، شده بود خمپاره انداز شهید شفیع زاده دیده با