-عشق پدر
[داريوش آرمان]
محمود آقا در كارگاه نجارى كوچكش، به تنهايى مشغول كار بود كه ناگهان در آهنى قديمى كارگاه باز شد و پسر جوانش را روبه روى خود ديد. او به محض ديدن منصور، اره برقى را خاموش كرد و به استقبالش رفت.پدر دستش را به طرف پسر جوانش دراز كرد و از او دعوت كرد براى نوشيدن چاى به داخل اتاقك گوشه كارگاه بروند اما منصور كه خشمگين و ناراحت به نظر مى رسيد در حالى كه سعى داشت وانمود كند توپش خيلى پر است نه تنها دستش را از جيب كتش بيرون نياورد كه با صداى بلند گفت: «من منتظر جواب قطعى هستم. اين قدر مرا بازى نده. من تصميم ام را گرفته ام و همان طور كه بارها گفته ام مى خواهم از اين مم
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان