- كوچهي ما باريك بود و نماي كاهگلي ديوار خانههايش رنگ دهاتي يكدستي داشت. سر پيچي، ميان كوچه، اقاقياي تنومند روي جوي آب خم شده، سرشاخههايش را تماشا ميكرد.
آخر كوچه خانهي ما بود و كمي آنطرفتر، كوچه با در بزرگ پهني بنبست ميشد و از لابهلاي چوبهاي گل ميخ كوبيدهاش باغ بزرگي پيدا بود كه اهل كوچه به آن «باغ ته كوچهاي» ميگفتند.
روزها من و بچهها جلوي در باغ اكردوكر ميكشيديم، يهقلدوقل ميزديم و طناببازي ميكرديم. اما وقتي بازي تمام ميشد و بچهها به خانهشان ميرفتند، من از راهپلهها كه توي هشتي خانه و چسبيده به ديوار باغ بود به پش
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان