-روایت عاشورا و سیاهپوشی ایران حکایت ارادت است، ارادتی از نزدیک ترین شهرها به پایتخت تا دورترین آبادی ها و روستاها، قصه لبِ تشنه سیدالشهدا تا دوردست ها رسیده است.دکمه های لباس مشکی پسرش را یکی یکی می بندد، دست هایش می لرزد و شاید هم دلش، چشم های پسربچه نگاه خسته و گرفته مادر را می پاید، به دکمه های آخر نرسیده اشک می شود و نگاه بارانی اش را پشت پنجره می برد. صدای هیئت گوش خانه را پر می کند، «این بدن از کیست که سر ندارد. عزیز زهراست، کفن ندارد...» مادر نگاه بارانی اش را از پشت پنجره جمع می کند و دوباره سروقت دکمه های باقی مانده لباس مشکی می رود؛ این بار دست هایش نمی لرزد، دلش آشوب است و
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان