-
درياب، که خسته بيسکون افتاده استشاعر : فخرالدين عراقي شايد که بپرسي و دلم شاد کنيدرياب، که خسته بيسکون افتاده استهرگز بت من روي به کس ننموده استچون ميداني که بي تو چون افتاده است؟آن کس که تو را به راستي بستوده استاين گفت و مگوي مردمان بيهوده استمعشوقه و عشق عاشقان يک نفس استاو نيز حکايت از کسي بشنوده استبا هم نفسي گر نفسي بنشينيرو هم نفسي جو، که جهان يک نفس استدل رفت بر کسي که بيماش خوش استمجموع حيات عمر آن يک نفس استجان ميطلبد، نميدهم روزي چندغم خوش نبو