-
اي ز آفتاب رويت مه برده شرمساريشاعر : سيف فرغاني پيداست بر رخ تو آثار بختيارياي ز آفتاب رويت مه برده شرمسارياز عشق آنچه دارم و از حسن آنچه دارياندر بيان نگنجد وندر زبان نيايدبا مرهمي چنينم چون خسته ميگذارياي نوش داروي جان اندر لبت نهفتهگر چه بکرد بلبل بي گل فغان و زاريافغان و زاري من از حد گذشت بي توصعب است نااميدي بعد از اميدوارياميدوار وصلم از خود مبر اميدمهر جا که رفت از آن پس چون زر نديد خواريچون خاک اگر عزيزي بنشست بر در توکز بنده سعي باشد وز همت تو ياريمن ب