-
پرده از رخ بفکن اي خود پردهي رخسار خويششاعر : خواجوي کرماني کي بود ديدارت اي خود عاشق ديدار خويشپرده از رخ بفکن اي خود پردهي رخسار خويشمشک اگر در حلقه آيد بشکند بازار خويشبرسر بازار چين با سنبل سوداگرتزانکه هم باشد طبيبانرا غم بيمار خويشنرگس بيمار خود را گاه گاهي باز پرسخويشتن مي گوي و مينه گوش بر گفتار خويشچون نميبيني کسي که جز تو ميگويد سخنبا چنين صورت مگر هم خويش باشي يار خويشايکه در عالم بزيبائي و لطفت يار نيستديده بگشاي و بچشم خويش بين