-
نشان بي نشانان بي نشانيستشاعر : خواجوي کرماني زبان بي زبانان بي زبانيستنشان بي نشانان بي نشانيستسزاي مهربانان مهربانيستدواي دردمندان دردمنديستبجاي پادشاهي پاسبانيستوراي پاسباني پادشاهيستسبک جان در نيفشاندن گرانيستچو جانان سرگران باشد بپايشتوانائي او در ناتوانيستخوش آن آهوي شيرافکن که دايمکه لعلت عين آب زندگانيستمگر پيروزهي خط تو خضرستنه اينصورت که سر تا سر معانيستبلي صورت بود عنوان معنيتو پنداري دراي کاروانيستسحر فرياد شب خيزان درين راهسوادي از مثال آسمانيستخ