-
کوي عشق آمد شد ما برنتابد بيش از اينشاعر : خاقاني دامن تر بردن آنجا برنتابد بيش از اينکوي عشق آمد شد ما برنتابد بيش از اينکاين قدر سرمايه سودا برنتابد بيش از ايندر سر بازار عشق از جان و جان گفتن بس استپر نيازان را تمنا برنتابد بيش از اينبر اميد کشتن اندر پاي وصلش زندهامکاستان تنگ است ما را برنتابد بيش از اينبر سر کويش ببوسيم آستان و بگذريمکاين شبستان زحمت ما برنتابد بيش از اينما به جان مهمان زلف او و او با ما به جنگچون شد اکنون رشته يکتا برنتابد بيش از ا