-
بيحرمتي بود نه حکيمي، که گاه وردشاعر : خاقاني زند مجوس خواند و مصحف ببر درشبيحرمتي بود نه حکيمي، که گاه وردنعتي است زان دلبر و کعبه است دلبرشني ني بجاي خويش نسيبي همي کندماند به خال زلف به خم حلقهي درشخال سياه او حجر الاسود است از آنکخوانند روشنان همه خورشيد اسمرشسنگ سيه مخوان حجر کعبه را از آنکبر دست راست بيضهي مهر پيمبرشگويي براي بوس خلايق پديد شدگر چه نه جنس پيش کش است اين محقرشخاقانيا به کعبه رسيدي روان بپاشکعبه مطهر است، جنب خانه مشمرشديدي جناب حق جنب آرزو مشوهم ز آب چ