-
زين سپس خال بتان بس حجرالاسود منشاعر : خاقاني زمزم آنک خم و کعبه در خمار مرازين سپس خال بتان بس حجرالاسود منپير سجاده تو را داده و زنار مراخانقه جاي تو و خانهي مي جاي من استبرهاند همه زنار من از نار مراباريا دين به بهشتت نبرد وز سر صدقواندرين فسق نياز است به خروار مرانيست در زهد ريائيت به جو سنگ نيازو اندرين ره که منم، نيست کسي يار مرااندران شيوه که هستي تو، تو را يار بسي استلاله خوردم کن و از پوست برون آر مرالاله مي خورد که از پوست برون رفت تو نيزاندکي درد به از طاعت بسيار مرا