-
سکندر چو ز آلايش جهل پاکشاعر : جامي شد از علم يونانيان بهرهناک،سکندر چو ز آلايش جهل پاکنگونسار شد دولت فيلقوسز ناسازي روزگار شموسبه گوش آمدش بانگ طبل رحيلدرين وحشت آباد پر قال و قيلستايشگري کرد با او بسيفرستاد پيش ارسطو کسيسر دينپرستان دانش پژوه!بدو گفت کاي کوه فر و شکوه!تنم کسوت نادرستي گرفتمرا بازوي عمر سستي گرفتپذيرندهي کرد و ناکرد خويشبيا، زود همراه شاگرد خويش!وز اين بند اميد گشادي نماندکه بر کار عمر اعتمادي نماندبه آن قبلهي ملک همراه شدارسطو چو زين قصه آگاه شد،سرافراخت از دولت پاي