-
دزد را پيش رخت راه مدهشاعر : اوحدي مراغه اي خرنهاي خرس را کلاه مدهدزد را پيش رخت راه مدهموي چون ميبري به پيشاني؟از سري با چنان پريشانيکاول الفکر آخرالعملبا تو ميگويد آن حکيم وليترک را جبه، کرد را دستارمده، اي خواجه، بيگرو زنهارمرده خود توبه کرد از آب و ز نانزنده را توبه ده، که دارد جانمشنو گر به جان کند توبهآنکه از بهر نان کند توبهسر ديوانه در کلاه آوردنتوان ديو را به راه آوردمدهش توبه، کز مصادره جستروستايي که ديشب از دره جستبهلش تاقلان شاه کشدنيست آنکو سري به راه کشدحق سلطان چه ميکني باط