-
گر مرغ اين هوايي، بال و پرت بسوزمشاعر : اوحدي مراغه اي ور حال دل نمايي، دل در برت بسوزمگر مرغ اين هوايي، بال و پرت بسوزمدر پاي من بميري، من در برت بسوزممن شمع گشتم و تو پروانه، تا به زاريتا بنگرم که هستي، زان بهترت بسوزمچون ز آتشت بسوزم ديگر بشارت آرموز دستم ار بنالي خاکسترت بسوزمخاکسترت کنم من روزي در آتش خوددر پردهات بسازم، در ديگرت بسوزمچون عودت ار بسازم، ايمن مشو، که من گرهم بادبان ببرم، هم لنگرت بسوزمتا غرق عشق گردي در بحر بينشانيممن کني، وليکن چون کافرت بسوزموقتي که نام خو