-
يک شبم دادي به عمري پيش خود بار، اي پسرشاعر : اوحدي مراغه اي بعد از آن يادم نکردي، ياد ميدار، اي پسريک شبم دادي به عمري پيش خود بار، اي پسرلطف کن،ما را به حال خويش مگذار، اي پسرنيک بد حالم ز دست هجر حال آشوب توگوشمالم بر مده، گوشي به من دار، اي پسرکشتهي چشم توام، غافل مباش از حال منرحمتي کن، کز غم هجر توام زار، اي پسرنالهي من در غم هجر تو شد زير، اي نگارخارم از پاي دل حيران برون آر، اي پسرچون گل وصلي نخواهي هرگزم دادن به دستخود ندارم در دو گيتي غير ازين کار، اي پسرگفتهاي