-
هر کرا چون تو پريزاده ز در باز آيدشاعر : اوحدي مراغه اي به سرش سايهي اقبال و ظفر باز آيدهر کرا چون تو پريزاده ز در باز آيدهيچ شک نيست که نورش به بصر باز آيدکور اگر خاک سر کوي تو درد ديده کشدکز پرستيدن خورشيد و قمر باز آيدکافر، از بهر چنين بت که تويي؛ نيست عجبهيچ سودش نکند تا ز سفر باز آيدهر که ديدار ترا ديد و سفر کرد از شهرشرمش آيد که بدان کوچه دگر بازآيدآفتاب از سر هر کوچه که بيند رويتراستي بيقدمست ار نه به سر باز آيدعاشقي را که برانند ز پيشت به قفاطفل باشد که به بادام و شکر ب