-
هر زمان آشفتهدل نامم کندشاعر : اوحدي مراغه اي با دل آشفته در دامم کندهر زمان آشفتهدل نامم کندبعد ازان پوشيده پيغامم کندچون شود راز دل من آشکارپاسبان خويش بر بامم کندگر به بزم عشق بنشاند مرابادهي توحيد در کامم کندتا نبيند ديدهي من روي غيرسالها بيخواب و آرامم کندتا نبينم نيز روي او به خوابشهرهي آفاق و ايامم کنداز براي وصف روي خويشتنگاه سرگردانتر از عامم کندگاه بهتر دارد از خاصان مراروي در لوح الف لامم کندگر بخواهد تا: بگردد راي منهم نشين بادهي خامم کندتا که ننشيند زماني آتشمبا شراب