-
هر که در حلقهي زلف تو گرفتار بماندشاعر : اوحدي مراغه اي همچو من سوخته و خسته دل و زار بماندهر که در حلقهي زلف تو گرفتار بمانداز دغا باختن چشم تو عيار بمانددل من، کو گرو مهر ببرد از همه کسخود پديدست که: از عمر چه مقدار بماند؟عمر من در سرکار تو رود، ميدانمننشينيم که دست طلب از کار بمانداگر از پاي در آييم به سر بايد رفتمن به مي خرقه گرو کردم و زنار بماندخرقه پوشيده که زنار بيندازد گبرسخن سوختگان بود که بسيار بماندهيچ شک نيست که: بسيار بماند سخنمتا نگويند که: از يار دل يار بماندا