-
تا لعل باده رنگ تو شکرفروش گشتشاعر : اوحدي مراغه اي باور مکن که: هيچ دلي گرد هوش گشتتا لعل باده رنگ تو شکرفروش گشتبنشين، که آن به ياد تو خورديم و نوش گشتبرخاستي که: زهر جدايي دهي بمااو نيز هم به آتش دل نيم جوش گشتدل خود تمام سوخته شد، جان خسته بوداز غلغلم رواق فلک پر خروش گشتديشب در اشتياق تو، اي آفتاب رخشب تيره بود، ظلمت او پرده پوش گشتاز آب ديده راز دلم خواست فاش شدچشمي، که بيتو گريه همي کرد، گوش گشتدر آرزوي آنکه حديث تو بشنودبلبل چو گل بديد نخواهد خموش گشتگر اوحدي به هوش نيايد، ع