واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
جام جم گزارش می دهد حرفهآموزی برای کاهش آسیبهای زندان است زندان ناخوشایندترین جای دنیاست، هر چقدر هم که ظاهرش بزک شده باشد. درهای آهنی باز میشود، سربازها صف میکشند و خبردار میایستند، صدای کوبیده شدن پوتینها به هم فضا را میگیرد.
زندان اصفهان جایی است مثل همه زندان ها، با همین تشریفات برای مهمانان ویژه، کوچک تر از برخی زندان ها و بزرگ تر از برخی دیگر، با ساختمانی تو در تو، راهروهای باریک و پهن و پر از آزادی های به بند کشیده. مجرمان نزدیک ما هستند یا ما نزدیک مجرمان شده ایم، ایستاده ایم جلوی درهای بند، پشت حمام، کنار اتاق دندانپزشکی، نزدیک اتاق عمل، کنارسالن ورزش و بدنسازی. نگاه می اندازیم به داخل بندها، از پشت سوراخکی میله کشیده، از پشت میله ها نگاهمان می کنند، پیر و جوان، همه مرد، با ولع، با تعجب، با کنجکاوی، ما بوی آزادی می دهیم و آنها بوی اسارت. اسارت تلخ ترین حس دنیاست، سنگینی جهان را می شود روی قفسه سینه احساس کرد اینجا، زندان ناخوشایندترین جای دنیاست حتی اگر مثل زندان اصفهان تمیز و نونوار باشد. همه خم شده اند روی میز کار، چکش به دست، مشغول چسب کاری، مترصد فرو بردن سوزن در چرم. زیر چشمی نگاهمان می کنند، رد بوی آزادی را به مشام می کشند. ما هم چشم می دوزیم به هنرشان، هنرنمایی شان با هسته خرما، تکه های کاغذ، دوک های نخ ابریشمی، قلاب و تار و پود فرش، مس و چکش، قیر و لعاب، سنگ و چسب، چرم و چوب. کارگاه های حرفه آموزی زندان اصفهان متعدد است، میناکاری ها در حد استادکاران صاحب نام است، فیروزه کوبی ها مو نمی زد با ظروف صیقل خورده فیروزه ای در ویترین های میدان نقش جهان، معرق ها، تابلوفرش ها، کفش ها، لباس ها همه بازاری است و مشتری پسند. هنر، مرز میان ما و زندانی ها را برمی دارد، ترس جایش را می دهد به اعتماد. نزدیک می شوم، پا می گذارم به زندگی خصوصی یک میناکارکه ظرف مسی فرو رفته در قیر را آماده چکش زنی می کند. جرمش مواد مخدر است و مجازاتش به احتمال زیاد حبس ابد، از اعدام جسته و همین شاکرش کرده، می گوید پشیمان است، ولی بی سود، خودش می داند، اما به کار پناه آورده و صفر تا صد میناکاری را آموخته تا ثانیه های زندان را تاب بیاورد. فیروزه ها که روی ظرف مسی چسبیده می شود دومی از جرمش می گوید، از حمل مواد مخدر و مجازات حبس 20 سال. او استاد فیروزه کوبی است، البته نبوده ، در زندان استاد شده، برخلاف روزهای آزادی که بی هدف می چرخید و گرد خلاف بود. در کارگاه خیاطی، خیلی ها دل داده اند به نخ و سوزن و قیچی، آمده اند اینجا تا به کمک شغل، کسی شوند که تا به حال نبوده اند، اعتیاد را ترک کنند و خرجشان را درآورند، بشوند مرد واقعی، نان آور خانواده. یکی از زندانیان خیاط می گوید درآمدش کم است، ماه بهمن 120 هزار تومان، اما دیگری می گوید ده برابر او حقوق گرفته، یک میلیون و 200 هزار تومان. درآمد خوبی است، سرپرستش می گوید هر کسی همت کند و جنم کار داشته باشد درآمدش خوب می شود، اما بعضی ها همت ندارند و کم کار می کنند، درآمدشان هم می شود ناچیز، به اندازه مخارج خودشان در زندان. بعضی از خانواده های زندانیان اما چشم انتظار این درآمدها هستند، برخی این را می دانند و شب و روز در کارگاه ها می کوبند و تلاش می کنند، ولی عده ای نه، نم نمک پیش می روند و مختصری می گیرند. در همه زندان ها و کارگاه های حرفه آموزی وضع همین است. هر سال در زندان های سراسر کشور صد هزار نفر در رشته های مختلف فنی، حرفه ای گواهینامه مهارت دریافت می کنند و مشغول کاری می شوند که کمک می کند در دوران محکومیت آدم های مفیدی باشند. در برخی زندان ها نیز جمعیت متقاضیان کار بیشتراز فرصت های شغلی موجود است که گره این موضوع برمی گردد به کمبود اعتبار و تعهدات قانونی عملی نشده دولت. با این حال حرفه آموزی و اشتغال در زندان ها ریسمانی نامرئی است که زندانیان جرایم مختلف برای تحمل آسان تر روزهای حبس به آن چنگ می زنند و نفس کشیدن را برای خود هموارتر می کنند. در کارگاه های حرفه آموزی، حواس ها معطوف به یک حرفه است و ذهن ها متمرکز مهارتی. گرچه با دستمزدهای مشاغل درون زندان کسی ثروتمند و بی نیاز نمی شود، ولی زندانیانی که همت می کنند، روزی هشت ساعت در کارگاه ها تلاش می کنند، رج می زنند، تکه می دوزند، چکش می کوبند، پس اندازی جمع می کنند برای بعد از آزادی و پولی برای گذران روزهای حبس، با این حسن که جسمشان متمرکز حرفه ای است و روحشان مشغول فاصله گرفتن از بزهکاری. گروه جامعه - روزنامه جام جم
 
پنج شنبه 21 اسفند 1393 ساعت 13:09
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 85]