واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: يك قدمي سردخانه چشمانم را باز كردم
شعاع نور انقلاب اسلامي آنقدر زياد بود كه حتي به روستاهاي دورافتاده ايران رسيده بود.
نویسنده : زينب محمودي عالمي
جواناني كه محو روح رباني امام خميني(ره) و آرمانهاي اسلام خواهانهاش شدند، انقلاب اسلامي را به ثمر رساندند و در جنگ تحميلي هشت ساله نيز همين جوانان از همه هستي خود گذشتند و نگذاشتند يك وجب ازخاك اين كشور به يغما برود. انسانهايي كه براي پيروزي ايران جانشان را كف دستشان گرفتند. عدهاي به بهشتيان ملحق شدند و عدهاي شهيدان زندهاند و شايد نتوانند حتي يك روز به راحتي نفس بكشند! جانباز شيميايي سيداحمد ميرساداتي از همين شهداي زندهاست كه تا يك قدمي شهادت هم رفته و تنها خواست خدا بوده كه اكنون در ميان ماست. گفتوگوي كوتاه ما با وي را پيش رو داريد. براي شروع خودتان را معرفي كنيد و از نحوه جانبازيتان بگوييد. سيداحمد ميرساداتي متولد1344 در روستاي سادات محله بابل هستم. سال61 به عنوان داوطلب بسيجي به منطقه مريوان اعزام شدم. 24 ماه درجبهه حضور داشتم وسال 65 درعمليات كربلاي 5 شيميايي شدم و در همين عمليات تركش خوردم. الان جانباز 60 درصد هستم. چه خاطرهاي از دوران دفاع مقدس در ذهنتان ماندگار شده است؟ سال 65 رزمنده پدافندي بودم. ازعمليات آزادسازي مهران(كربلاي يك) برميگشتيم كه ديدم هواپيماهاي عراقي در ارتفاع خيلي پايين بمبهايشان را رها كرده و مردم فرار ميكردند. وضعيت مردم و حالات فرارشان از بمباران بعثيها آنقدر رقتبار بود كه با وجودي كه سر نترسي داشتم، به گريه افتادم. الان سالها از جنگ گذشته و ايران كشوري امن شده و همه اينها مديون رزمندهها، آزادگان و جانبازان و شهداست. آنهايي كه همه سختيهاي جنگ را به جان خريدند و سالها كه از آن روزها ميگذرد با مجروحيتها دست و پنجه نرم ميكنند. يادآوري چه مقطعي از جنگ برايتان سخت و دشوار است؟ با خيلي از رزمندهها شب و روز با هم بوديم و زندگي ميكرديم كه به ناگاه ميديديم به شهادت ميرسند و وقتي ميديديم نيستند غم سر تا پاي وجودمان را فراميگرفت. يادآوري خاطرات آن انسانهاي پاك دل آدم را ميسوزاند. با مجروحيت شيمياييتان چطور سر ميكنيد؟ روزها كه مشغول كارم متوجه درد شيميايي نيستم اما شب كه موقع استراحت و آرامش است با مشكل تنفسي روبهرو ميشوم و نميتوانم راحت نفس بكشم. بنياد شهيد قراربود كپسول اكسيژن بدهد كه هنوز ازمركز استان جواب خاصي ندادهاند. خيلي از جانبازان شيميايي مثل من هستند كه رنج ميبرند. آلودگي هوا و كلا هر گونه مشكلي از اين دست بسيار روي ما تاثيرگذار است و گاه باعث بستري شدنمان ميشود. مجروحيت شيميايي هيچ وقت آدم را رها نميكند و همواره جانباز را آزار ميدهد. شنيدهايم كه زنده ماندن شما بعد از جانبازي مثل يك معجزه بوده است؟ وقتي مجروح شدم مرا به بيمارستان شهيد بهشتي اهوازمنتقل كردند. ازخونريزي زياد بيهوش شدم. 45دقيقه بعد از بيهوش شدنم ميخواستند من را به سردخانه منتقل كنند چراكه فكر ميكردند شهيد شدهام و ديگر از زنده ماندنم نااميد شده بودند. اما خواست خدا بود كه قبل از انتقالم به سردخانه به هوش آمدم و پزشكان ميگفتند معجزه بوده كه زنده ماندهام. گويا در يك قدمي سردخانه چشمانم را باز كرده بودم. در پايان اگر صحبت خاصي داريد بفرماييد. داييام كه خودش هم رزمنده بوده، صحنهاي را از يك شهيد ديده كه خيلي از آن ياد ميكند. ايشان در خصوص شهيدي در روستاي سادات محله به نام اكبرآقايي ميگويد كه درتپه اللهاكبر در تك دشمن مجروح شده بود. او براي اينكه ديگر رزمندهها به خاطر او دچار دردسر نشوند، زير آتش شديد دشمن، دوستانش را قسم ميدهد كه مرا بگذاريد و خودتان برويد. به ناچار او را لاي سنگها ميگذارند تا بعد منتقل كنند، اما بعثيها تپه را ميگيرند و به آقايي تير خلاص ميزنند. شهدا كساني هستند كه مخلصانه از جانشان و متعلقات دنيا گذشتند و اينچنين جاودانه شدند. من هر زمان كه به آرامگاه شهدا ميروم بيشتر از مرگ نزديكترين بستگانم براي ياران شهيدم اشك ميريزم. خيلي مانده تا ما به شهدا برسيم. هميشه بايد يادمان بماند كه آنها چه كردند. آنها التماس ميكردند تا فداكاري كنند و از فداكاري اين عزيزان بود كه ما در امنيت هستيم. مردم قدر اين امنيت را بدانند. كشورهاي منطقه را ببينيدكدام كشور مثل ايران مردمش در آسايش و امنيت زندگي ميكند؟ كشوري كه تمام ابرقدرتها روزي براي نابودياش متحد شده بودند امروز براي حل مشكلات كشورهاي منطقه از آن درخواست كمك ميكنند. ما اين سرافرازي را مديون شهدا هستيم.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۳ - ۰۹:۳۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]