واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
دیوارهای آجری در محاصره نازیبایی نه، اشتباه نکنید. اینجا هیچکس از سفر مکه و کربلا باز نگشته است. هیچکس خدای نکرده به رحمت خدا نرفته است. از وقتی دکتر از دنیا رفته هیچکس افتخار تازه و بزرگی هم نیافریده است که برای تبریک و اعلامش دیوارهای خانه را این همه بنر و پلاکارد بپوشانند.
البته من هم ابتدا دچار اشتباه شدم. زل زدم به پلاکاردها و دنبال اتفاق تازه ای گشتم که قرار بود آنها روایتش کنند اما هر چه نگاه کردم بیشتر متعجب شدم که چرا و به چه دلیل دیوارهای زیبای این خانه به این روز افتاده است؟ و چرا این همه نازیبایی بصری خود را به دیوارهای آجری چشم نواز تحمیل کرده اند؟ چند دقیقه ای ایستاده بودم و مات و متحیر نگاه می کردم که آیا محمود حسابی به زعم فرزندش یا دیگرانی که فکر کرده اند باید دیوارهای خانه استاد را با پلاکارد بپوشانند آن قدر برای مردم ناشناخته است که باید با روشی تا این حد ابتدایی سعی در معرفی کردنش داشته باشند؟ برای معرفی این خانه یک تابلوی کوچک ساده کفایت می کند، یک تابلو که روی آن با خط خوش نوشته شود: خانه موزه دکتر محمود حسابی. نه این که دیوارهای زیبای خانه پشت نوشته های ریز و درشت پنهان شود و هر رهگذری دلزده از شهری که در محاصره پلاکاردها و بنرهای تبلیغاتی است از کنارش با سرعت بگذرد و این خانه را هم مثل بزرگراه ها، خیابان های شلوغ و دیگر معابر پشت سر بگذارد. دکتر حسابی هر قدر هم برای ایرانی ها ناآشنا باشد دست کم با اسمش آشنا هستند و حرمت نامش را نگه می دارند. اگر هم بنا باشد آشنایی بیشتر و بهتری با او پیدا کنند، در این فضا و با گذر از کنار این خانه هیچ آشنایی بیشتری حاصل نمی شود، شاید هم در محاصره این دیوارهای ناپیدا، آنها اصلا متوجه نشوند این خانه متعلق به دکتر حسابی است. خانه موزه دکتر حسابی در خیابان فرشته تهران و دقیقا روبه روی مکان زیبایی به نام باغ موزه هنر ایرانی واقع شده است. کافی است دیوارهای این خانه را از پلاکاردهایی که وصله ناهمرنگشان شده اند، پاک کنند و با یک تابلوی ساده به مردم اعلام کنند، این بزرگمرد ایرانی روزی و روزگاری در این خانه می زیسته است. آن وقت خیلی ها از باغ موزه که بیرون می آیند به سمت خانه استاد می روند تا از در سبز قدیمی خانه استاد بگذرند و پا به فضای خانه موزه بگذارند. مولانا در مثنوی حکایتی را مطرح می کند که در آن چینیان و رومیان با هم رویارویی جالبی دارند؛ چینیان توانایی خود را در نقاشی به رخ رومیان می کشند و قرار می شود با هم رقابت کنند. پادشاه یک دیوار در اختیار چینی ها و یک دیوار در اختیار رومی ها قرار می دهد و یک پرده هم میانشان می کشد. چینی ها از پادشاه صدها رنگ می گیرند و روی دیوار به بهترین شکل نقاشی می کشند اما رومی ها هیچ رنگی نمی گیرند، آنها فقط دیوار را صیقل می دهند و آینه کاری می کنند. در پایان هم پیروز این میدان رومی ها هستند. هر چند مولانا این داستان را برای بیان یک امر معرفتی به کار می گیرد، اما نکته دیگری هم در خود مستتر دارد که نیاز امروز ماست؛ لازم نیست دیوارها را پر از رنگ و نقش کنیم، کافی است صیقلشان بدهیم و بگذاریم ساده و بی پیرایه همان گونه که هستند، مقابلمان بایستند. این روزها دیوارهای شهر ما همین را کم دارند؛ سادگی، صیقل و بی پیرایگی را. زینب مرتضایی فرد - گروه فرهنگ و هنر
 
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]