تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835487345
«خشم و هیاهو»ی فاکنر به روایت ژان پل سارتر
واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: به بهانه هفته کتابخوانی
«خشم و هیاهو»ی فاکنر به روایت ژان پل سارتر
تحلیل زیر درباره «خشم و هیاهو»، نوشته ژان پل سارتر نویسنده و فیلسوف به نام فرانسویست، که با اگزیستانسیالیسم خود دهه ها روشنفکران را درگیر کرده بود!
برترین ها: توجه و عنایت نویسندگان و منتقدان ادبی اروپایی و به ویژه فرانسویان به ادبیات امریکا، به شکلی برجسته خاطره توجه منتقدان سینمایی و خاصه اصحاب کایهدوسینما را به فیلمسازان امریکایی زنده میکند، فیلمسازانی نظیر آلفرد هیچکاک و یا ساموئل فولر که تا پیش از آن چندان در ولایت خودشان جدی گرفته نمیشدند و برخی از آنها -مثلا هیچکاک- اگر اعتباری داشتند به عنوان صنعتگر بود تا هنرمند. به هرحال به نظر میرسد فرانسویان شم بسیار خوبی در شناسایی و نشان دادن عیار ادبیات و هنر امریکا را داشتند.
تحلیل زیر درباره «خشم و هیاهو»، نوشته ژان پل سارتر نویسنده و فیلسوف به نام فرانسویست، که با اگزیستانسیالیسم خود دهه ها روشنفکران را درگیر کرده بود!
مسئله زمان در خشم و هیاهو
کسی که "خشم وهیاهو” را میخواند نخست از غرابت صناعت آن شگفت زده میشود: چرا فاکنر زمان قصهی خود را شکسته و قطعات آن را درهم ریخته است؟ چرا نخستین دریچهای که بر این جهان افسانهای گشوده میشود ذهن مردی ابله است؟
خواننده به وسوسه میافتد تا شاخصهایی بیابد و خط سیر ماجرا را برطبق ترتیب زمانی آن پیش خود تنظیم کند: "جاسن و کارولین کامپسون سه پسر و یک دختر داشتهاند. دختر که نامش کدی است با مردی به نام دالتون ایمز رابطه یافته و از او آبستن شده است؛ لازم است که هر چه زودتر شوهری برای او دست و پا کنند…” در اینجا خواننده بازمیایستد، چون ناگهان در مییابد که نه داستان فاکنر را که داستانی دیگر را نقل میکند. زیرا فاکنر نخست این ماجرا را به صورت منظم در نظر نگرفته بوده است تا سپس مانند ورقهای بازی آن را در هم بریزد: فاکنر نمیتوانسته است به گونهای دیگر نقل کند.
در رمان مرسوم کهن، ماجرا متضمن گرهی است: قتل باباکارامازوف در برادران کارامازوف (از داستایوفسکی) و ملاقات ادوار با برنار، در سکهسازان (از آندره ژید). بیهوده به دنبال این گره در خشم و هیاهو میگردیم. آیا گره داستان در اخته شدن بنجی است؟ یا در ماجرای عاشقانه و حقیر کدی؟ یا در خودکشی کونتین؟ یا در نفرت جاسن از دختر خواهرش؟ هر واقعة جزیی چون بر آن بنگریم از هم باز میشود و وقایع دیگری را، همة وقایع دیگر را، در پس خود آشکار میکند. هیچچیز روی نمیدهد، قصه به پیش نمیرود، بلکه همچون حضوری مزاحم و وقیح، با تراکمی بیشتر یا کمتر، زیر هر کلمه کشف میشد.
خطاست که این نابهنجاریها را بازیهای بیموجبی برای هنرنمایی بشماریم. زیرا که صناعت داستان همواره بر دید فلسفی نویسنده دلالت میکند. وظیفة منتقد آن است که پیش از ارزیابی آن به بازیابی این بپردازد. و اما کاملاً هویدا است که فلسفة فاکنر فلسفهای است ناظر به زمان.
بدبختی آدمی این است که در زمان قرار دارد. به قول خود فاکنر در همین کتاب: "انسان مساوی است با حاصل جمع بدبختیهایش. ممکن است گمان برند که عاقبت روزی بدبختی خسته و بیاثر میشود، اما آنوقت خود زمان است که سرچشمة بدبختی ما خواهد شد.” این است موضوع حقیقی رمان "خشم و هیاهو”. و اگر صناعتی که فاکنر بهکار میبندد، در بادی امر، نفی زمان مینماید بدین سبب است که ما مفهوم زمان را با توالی زمان مخلوط و مشتبه میکنیم. سنه و ساعت از ساختههای آدمی است. به قول فاکنر:”این که ما دائماً از خود بپرسیم که وضع عقربههایی خودکار بر روی صفحهای ساختگی و قراردادی از چه قرار است نشانة عمل ذهنی است. مدفوعی است چون عرق تن.”
برای رسیدن به زمان واقعی باید این مقیاس ساختگی را که مقیاس هیچچیز نیست به دور افکند:”تا وقتی که تیک تاک چرخهای ساعت، زمان را میخورد زمان مرده است. فقط وقتی ساعت از کار بماند زمان از نو زنده میشود.” پس حرکت کونتین که ساعت جیبیش را میشکند ارزش تمثیلی دارد: ما را به زمان بیساعت میبرد. زمان بنجی ابله، که حرکات ساعت را در نمییابد، نیز زمان بیساعت است.
آن گاه آن چه میماند و کشف میشود زمان حال است. نه آن حد فاصل مطلوبی که جایش به شایستگی میان گذشته و آینده مشخص شده است: زمان حال فاکنر ذاتاً مصیبتبار است؛ همان رویداد حوادث است که چون بختک روی سینه ی ما میافتد، عظیم و تصورناپذیر؛ روی سینة ما میافتد و ناپدید میشود. در ورای این زمان حال هیچ نیست، چون آینده وجود ندارد. زمان حال از جایی نامعلوم سربر میکشد و زمان حال دیگری را پس میراند؛ حاصل جمعی است که مداوم از سر گرفته میشود:”و… و… و بعد…” مانند شیوة دوس پاسوس اما پوشیدهتر و ناپیداتر. شیوة روایت فاکنر نوعی "جمع بندی” است: اعمالی که انجام میگیرند؛ حتی اگر از دیدة کسانی که آنها را انجام میدهند نگریسته شوند، چون در زمان حال ورود کنند از هم میپاشند و میپراکنند: "به طرف جالباسی رفتم و ساعت را که هنوز دمرو بود برداشتم. شیشهاش را بر لبة جالباسی کوبیدم و ریزههایش را در کف دستم ریختم و آنها را در زیر سیگاری گذاشتم و عقربهها را پیچاندم و از جا کندم و آنها را هم در زیرسیگاری گذاشتم. تیک تاک ساعت همانطور ادامه داشت.”
خصوصیت دیگر این زمان حال "فروروندگی” است. من این کلمه را به کار میبرم چون کلمة بهتری سراغ ندارم. غرضم نوعی "حرکت ساکن” این غول بیشکل است. در داستان فاکنر هرگز پیشروی وجود ندارد، هیچچیز نیست که از آینده برآید. زمان حال نخست یکی از امکانات آینده نیست (مثل وقتی که دوست من عاقبت پدیدار میشود، یعنی همان میشود که من انتظار داشتم). زمان حال بودن یعنی بیدلیل پدیدار شدن و فرو رفتن. این فروروندگی، نگرشی انتزاعی نیست: در خود اشیا است که فاکنر آن را حس میکند و میکوشد تا من خواننده هم آن را حس کنم:”قطار راه آهن نیم دایرهای زد. ماشین با ضربههای ریز نیرومند نفس نفس میزد، و بدین گونه آنها ناپدید شدند در حالی که به نرمی در آن هالة بدبختی و شکیبایی بیزمان و آرامش راکد محصور شده بودند…” یا این جمله:”زیر نشست درشکه، سمها که مانند حرکات دست زنی خامه دوز واضح و سریع بودند پیشروی بدون کاهش مییافتند، مثل آدمکی که با حرکت صحنة چرخان نمایش به سرعت به پشت صحنه کشیده شود.” چنین مینماید که فاکنر در بطن اشیا سرعت یخ بستهای را در مییابد: جهشهای منجمد و متحجری که بدون جنبش رنگ میبازند و واپس میروند و ریز و ناپدید میشوند وجود او را لمس میکنند.
با این همه، این سکون گریزنده و تعلق ناپذیر را میتوان متوقف و تعلقپذیر کرد. کونتین ممکن است بگوید: من ساعتم را شکستم. منتها، چون این را بگوید عملش گذشته است. گذشته را میتوان نام برد، باز گفت و حتی تا اندازهای آن را از طریق مفاهیم کلی ثابت و مستقر کرد، یا از راه دل آن را باز شناخت. فاکنر در رمان پیشین خود سارتوریس همیشه حوادث را هنگامی شرح میدهد که به انجام رسیده باشند. در خشم و هیاهو همه چیز در پشت صحنه میگذرد: هیچچیز اتفاق نمیافتد، بلکه همه چیز اتفاق افتاده است. اینجا است که میتوان این جملة عجیب یکی از قهرمانهای کتاب را دریافت:”من نیستم، بلکه بودم.” از این نظر هم فاکنر از انسان میتواند مجموعة بیآیندهای بسازد:”ماحصل تجربیات اقلیمیاش”، "ماحصل بدبختیهایش”، "ماحصل آنچه دارد”: در هر لحظه انسان خطی میکشد و زندگیش را میبندد، زیرا زمان حال هیچ نیست مگر همهمهای بیقانون، مگر آیندهای گذشته.
میتوان بینش فاکنر را با بینش کسی که در اتومبیل سرگشادهای نشسته باشد و به پشت سر خود بنگرد قیاس کرد. هردم اشباحی بیشکل از چپ و راست او برمیجهند: آشفتگی مشاهدات و لرزههای صافشونده و نوارهای رنگارنگی از نور است که فقط اندکی بعد، با گذشت زمان و فاصلهگیری، به صورت آدم و درخت و وسایط نقلیه در میآیند. درنتیجه، زمان گذشته قدرت تازهای مییابد و رنگی از "ماورای واقعیت” به خود میگیرد: خط و مرز آن واضح و استوار میشود، ساکن و تغییرناپذیر میشود. زمان حال، نامناپذیر و ناثابت، به زحمت میتواند در برابر آن تاب بیاورد. زمان حال پراز خلا و حفره است و از طریق همین حفرهها اشیا و امور گذشته بر آن هجوم میآورند، ثابت و بیحرکت و خاموش، چونان داورانی یا نگاههایی. گفتار درونی قهرمانهای فاکنر و خواننده را به یاد مسافرت با هواپیما میاندازد که پر از چاههای هوایی باشد: در هر چاهی، ذهن قهرمان "در گذشته سقوط میکند”، به پا میخیزد و باز فرومیافتد. زمان حال وجود ندارد، بلکه بهوجود میآید، "نیست” بلکه "میشود”، همهچیز "بود”.
در سارتوریس زمان گذشته "تاری” نامیده میشد، زیرا که سخن از خاطرات ساخته شده و خانوادگی بود، زیرا که فاکنر هنوز صناعت خود را نیافته بود. در خشم و هیاهو، زمان گذشته فردیتر و نامشخصتر است. اما وسوسهای است چنان نیرومند که گاهی زمان حال را میپوشاند ـ و زمان حال مانند رودی زیرزمینی در تاریکی حرکت میکند و آفتابی نمیشود مگر آنگاه که خودش هم گذشته باشد. هنگامی که کونتین به "بلاند” توهین میکند حتی متوجه عمل خود نمیشود، بلکه به یاد نزاعش با دالتون ایمز میافتد. و هنگامی که ” بلاند” او را میزند این مشاجره زیر مشاجرة دیگری در گذشته (میان کونتین وایمز) پنهان میشود و به شکل آن درمیآید. بعداً "شریو” شرح خواهد داد که چهگونه بلاند کونتین را زد: صحنه را شرح خواهد داد زیرا که آن صحنه به صورت تاریخ در آمده است ـ اما هنگامی که در زمان حال روی میداد هیچ نبود مگر لغزشی نرم در زیر حجابهایی.
شنیدهام که ناظم سابق دبیرستانی خرف شده بود و حافظهاش چون ساعت شکستهای از کار مانده بود و این ساعت همواره چهل سالگی او را نشان میداد. سنش به شصت رسیده بود، اما خودش نمیدانست. آخرین خاطرهاش حیاط مدرسهای بود و گردشهای دستهجمعی روزانه به گرد آن. از این رو زمان حال خود را به اعتبار این گذشتة آخرین تفسیر میکرد و به اطمینان این که مشغول مراقبت دانشآموزان در زنگ تفریح است به دور میزش میچرخید. چنیناند قهرمانهای فاکنر.
از این هم بدتر: گذشتة آنها، که منظم است، بر طبق ترتیب زمانی تنظیم نمیشود. در حقیقت، کواکبی عاطفی در کارند: برگرد چند مضمون اصلی (آبستنی کدی، اختگی بنجی، خودکشی کونتین) تودههایی بیشمار و خاموش در چرخشاند. بیمنطقی ترتیب زمانی و "بیان احمقانه و مدور ساعت” از همینجا ناشی میشود: نظام گذشته نظام دل است. نباید پنداشت که زمان حال چون بگذرد به صورت نزدیکترین خاطرههای ما درمیآید. مسخشدگی زمان حال ممکن است آن را به ژرفای حافظه براند یا نیز در سطح آب نگه دارد. فقط تراکم خاص آن و معنای فاجعی زندگی ما سطح آن را تعیین میکند.
چنین است زمان در نظر فاکنر. آیا ما آن را باز نمیشناسیم؟ آیا آن را در جای دیگر ندیدهایم؟ این زمان حال وصفناپذیر که چون قایق شکستهای از همه سو آب در آن رخنه میکند، این یورشهای ناگهانی زمان گذشته، این نظام عاطفی، متضاد با نظام فکری و ارادی که بر طبق ترتیب زمانی عمل میکند ،لیکن از واقعیت به دور میماند، این یادآوریها )وسوسههای مداوم، کج و معوج، از هم گسسته)، این قطع و وصل عواطف و احساسات… آیا همان زمان از دست رفته و بازیافته ی مارسل پروست نیست؟ نمیخواهم تفاوتهای این دو را نادیده بگیرم. مثلاً میدانم که رستگاری به نظر پروست در خود همین زمان هست، در تجلی مجدد و کامل زمان گذشته است. اما به عکس، در نظر فاکنر، زمان گذشته هرگز از میان نمیرود ـ بدبختانه ـ همیشه حاضر است، مشغله ی دایمی ذهن است. از قلمرو زمان نمیتوان گریخت مگر از طریق خلسههای عارفانه. عارف کسی است که همیشه میخواهد چیزی را فراموش کند: "من” خودش را، به طور کلی زمان را، یا تجسمهای مجازی ذهن را. از نظر فاکنر، باید زمان را فراموش کرد:”دوباره خود را در زمان میدیدم و صدای ساعت را میشنیدم. این ساعت پدربزرگ بود و هنگامی که پدرم آن را به من میداد گفت: کونتین، من گور همة امیدها و همة آرزوها را به تو میدهم. به طرز دردناکی محتمل است که تو آن را برای تحصیل پوچی همة تجارب بشری به کار ببری، و”حوایج” تو از این طریق برآورده نخواهد شد هم چنانکه "حوایج” پدرت و "حوایج” پدر پدرت نشد. من این را به تو میدهم نه برای آن که زمان را به یاد بیاوری، "بلکه برای این که گاهی بتوانی لحظهای آن را از یاد ببری”، برای این که از این خیال درگذری که با کوشش برای تسخیر زمان، خود را از نفس بیندازی. سپس گفت: زیرا هیچ جنگی به پیروزی نمیرسد. حتی جنگ در نمیگیرد. "صحنة” جنگ فقط دیوانگی و نومیدی انسان را به او نشان میدهد، و پیروزی چیزی نیست مگر "توهم” فیلسوفها و احمقها.” کاکاسیاه روشنایی ماه اوت از آن رو که زمان را فراموش کرده است، ناگهان به خوشبختی عجیب و الیم خود دست مییابد. "فقط پس از آن که فهمیدی که هیچچیز نمیتواند کمکت کند ـ نه مذهب، نه غرور، نه هیچچیز دیگر ـ وقتی این را فهمیدی آنوقت به هیچ کمکی نیاز نداری.”
اما از نظر فاکنر هم چنان که از نظر پروست، زمان در وهلة نخست چیزی است که جدا میکند. به یاد بیاورید آن بهت زدگی قهرمانهای پروست را که دیگر نمیتوانند به عشقهای گذشته خود باز گردند و آن سرگشتگی عشاق را در خوشیها و روزها که به عشقهای خود چنگ انداختهاند زیرا میترسند که این عشقها بگذرند و میدانند که میگذرند. همین دلهره را در کتاب فاکنر هم میتوان دید: "آدم هرگز نمیتواند کاری بکند که آنقدرها هم وحشتناک باشد، اصلاً نمیتواند هیچکار خیلی وحشتناکی بکند، حتی چیزی را که امروز به نظرش وحشتناک میآید فردا نمیتواند به یاد بیاورد.” و نیز:”عشق یا غم مثل اوراق قرضه است که بدون نقشة بعدی خریده میشوند و بعد خواهینخواهی موعدشان سر میرسد و بدون اطلاع قبلی بازخرید میشود و جایشان را به هرجور قرضة دیگری میدهند که خدایان در این وقت میفرستند.”
در حقیقت پروست در داستاننویسی بایستی صناعت فاکنر را بهکار گرفته باشد، زیرا نتیجة منطقی دید فلسفی او چنین ایجاب میکرد. منتها، فاکنر مردی سرگشته است و چون خود را سرگشته می بیند میتواند خطر کند، میتواند تا انتهای اندیشة خود پیش برود. پروست نویسندهای است پیروی اسالیب کهن و نیز فرانسوی است: فرانسویان به امساک سرگشته میشوند و همیشه هم در آخر سر، خود را باز مییابند. فصاحت کلام و علاقه به افکار روشن و "روشنفکربازی” موجب تحمیل این فکر به پروست شدهاند که ترتیب زمانی را، لااقل به صورت ظاهر حفظ کند.
پس دلیل عمقی این مشابهت را در پدیدهی ادبی بسیار رایج این زمان باید جست: اکثر نویسندگان بزرگ معاصر، پروست و جویس و دوس پاسوس و فاکنر و ژید و ویرجینیا ولف، هریک به شیوة خود کوشیدهاند تا زمان را مثله کنند. بعضی گذشته و آینده را از آن برمیدارند تا آن را به کشف و شهودی محض از "لحظه” مبدل سازند؛ بعضی دیگر، چون دوس پاسوس، آن را به صورت حافظهای مرده و بسته درمیآورند. لکن پروست و فاکنر به سادگی آن را سر میبرند، بدینگونه که آینده را از آن میگیرند، یعنی "بعد” اعمال بشری و بعد آزادی را. قهرمانان پروست هرگز دست به اقدامی نمیزنند. البته پیشبینی میکنند، اما پیشبینی آنها به خود آنها میچسبد و نمیتواند مانند پلی به آن سوی زمان حال افکنده شود. خواب و خیالی است که از برابر واقعیت میگریزد. آن آلبرتین که پدیدار میشود همان نبود که انتظارش را داشتند و انتظار هیچ نبود مگر اندک جنبوجوشی بینتیجه و محدود به لحظه. اما قهرمانهای فاکنر حتی پیشبینی هم نمیکنند. رو به پشت سر خود کردهاند و اتومبیل آنها را میبرد. خودکشی آتی که سایة سنگینش را بر آخرین روز زندگی کونتین افکنده است یکی از امکانات بشری نیست، زیرا یک لحظه هم به فکر کونتین نمیرسد که بشود خودکشی نکرد. این خودکشی، دیواری پابرجا است، شیئی است که کونتین پسپس به آن نزدیک میشود و نه میخواهد و نه میتواند آن را تعقل کند:”گویا تو این همه را صرفاً ماجرایی میبینی که مویت را به اصطلاح یک شبه سفید میکند بیآنکه اصلاً ظاهرت را تغییر بدهد.” این اقدام نیست، سرنوشت محتوم است. چون جنبه ی ممکنش را از دست میدهد دیگر وجودی هم در آینده ندارد: از هم اکنون حی و حاضر است و همه ی هنر فاکنر متوجه ی این منظور است که به ما القا کند که گفتوگوهای درونی کونتین و آخرین گردشش از "هم اکنون” خودکشی کونتین "است”.
اینجاست که به گمان من میتوان این امر ظاهرا متناقض را توجیه کرد: کونتین آخرین روز زندگیاش را در گذشته میبیند، هم چون کسی که خاطراتی را به یاد بیاورد. اما کیست که به یاد میآورد، زیرا آخرین اندیشههای او تقریباً با انفجار حافظهاش و با نابودیاش مقارن است؟ در جواب باید گفت که زبردستی رماننویس در انتخاب زمان حال است تا براساس آن زمان گذشته را نقل کند. و فاکنر در اینجا برای زمان حال لحظه ی بینهایت کوچک مرگ را انتخاب کرده است. بدینگونه، هنگامی که حافظة کونتین شروع میکند تا خاطراتش را مرور کند ("از پشت دیوار، صدای فنرهای تختخواب شریو را و بعد صدای کشیده شدن کفشهای دمپاییش را به کف اتاق شنیدم. از جا برخواستم …”) دیگر مرده است. این همه هنر و، حقیقت را بگویم، این همه "نادرستی” هدفی جز این ندارد که جانشین "کشف و شهود آینده” شود که نویسنده فاقد آن است. اکنون همه چیز و، در وهلة نخست، خصوصیت غیرمنطقی زمان روشن و واضح میشود: چون زمان حال امری غیر مترقب است پس "بیشکلی” فقط از طریق هجوم درهم و برهم خاطرات میتواند تعیین شود. و نیز این نکته روشن میشود که چرا زمان موجب "بدبختی خاص آدمی” است، زیرا اگر آینده واقعیت داشته باشد، زمان، آدمی را از گذشتة دور و به مستقبل نزدیک میکند؛ اما اگر شما آینده را از میان بردارید، دیگر زمان هیچ نیست مگر چیزی که جدا میکند، چیزی که پیوند زمان حال را از خودش میگسلد: "تو دیگر نمیتوانی این فکر را تحمل کنی که دیگر این طور رنج نبری.” آدمی زندگیش را صرف مبارزه با زمان میکند و زمان مانند اسیدی آدمی را میخورد، او را از خودش جدا میسازد و مانع میشود تا او انسانیت را متحقق کند. آنوقت است که همهچیز پوچ میشود: "زندگی افسانهای است که از زبان دیوانهای نقل شود، آکنده از خشم و هیاهو که هیچ معنایی ندارد.”
ولی آیا زمان انسان بدون آینده است؟ زمان میخ را، زمان کلوخ را، زمان اتم را قبول دارم که زمان حال دایم باشد، ولی آیا انسان میخ متفکر است؟ اگر بتوان او را در زمان کلی، در زمان سحابیها و ستارهها و چینخوردگیهای طبقات زمین و ردههای جانواران فرو برد (چنانکه در حوضی از اسید سولفوریک) حرفی نیست. منتها، شعوری که از این لحظه به آن لحظه میآویزد نیز باید نخست شعور باشد و سپس در زمان باشد. آیا میپندارید که زمان از بیرون بر آن وارد میشود؟ شعور نمیتواند "در زمان باشد” مگر به شرط آنکه، از طریق همان تحرکی که آن را شعور میسازد، "زمان بشود”. یا به قول هایدگر شعور باید "زمانی” شود. بنابراین پذیرفتنی نیست که آدمی را در هر لحظه از زمان حال متوقف سازیم و او را به عنوان "ماحصل آنچه دارد” تعریف کنیم. زیرا ماهیت شعور مستلزم این است که خود را به پیشاپیش خود در آینده بیفکند. نمیتوان بودن آن را درک کرد مگر از طریق آنچه خواهد شد. وجود فعلی آن از طریق امکانات آیندهاش تعیین میشود. و این همان است که هایدگر "نیروی خاموش امر ممکن” مینامد.
انسان فاکنر را، این وجود محروم از امکانات آینده را که فقط از طریق آنچه بود تبیین میشود، شما در خود نمییابید. بکوشید تا به شعور خود دست یابید و درون آن را بکاوید، خواهید دید که میانتهی است و در آن چیزی جز آینده نخواهید یافت. مقصودم نقشههای شما و انتظارات شما هم نیست، بلکه همین حرکتی که شما آن را در حین عبور میگیرید برای شما معنایی ندارد مگر این که اتمامش را به بیرون از آن، به بیرون از خود، در "نه هنوز” بیفکنید. این فنجان با ته آن که شما نمیبینید ( اما ممکن بود که ببینید زیرا در انتهای حرکتی قرار دارد که شما هنوز نکردهاید)، این کاغذ سفید که پشتش ناپیدا است (اما شما ممکن است ورق را برگردانید و آن را ببینید) و همة اشیای ثابت و حجیمی که ما را احاطه کردهاند آنیترین و متراکمترین کیفیات خود را در آینده گستردهاند.
انسان "ماحصل آنچه دارد” نیست، بلکه مجموع آن چیزهایی است که هنوز ندارد، که ممکن است داشته باشد. و حال که میتوانیم بدینگونه در آینده فرو رویم آیا از خشونت بیفکر زمان حال کاسته نمیشود؟ رویداد حوادث مثل بختک روی سینة ما نمیافتد، زیرا که حادثه طبعاً و ذاتاً "آینده بوده” است. و در مورد خود زمان گذشته هم آیا مورخ برای توضیح آن نخست وظیفه ندارد که آیندة آن را تجسس کند؟ پوچی و سخافتی را که فاکنر در زندگی آدمی میبیند میترسم که نخست خود در آن نهاده باشد. نمیگویم که آن پوچ نیست. لیکن پوچی دیگری در کار است.
سبب چیست که فاکنر و بسیاری نویسندگان دیگر این پوچی را، که نه چندان به کار داستاننویسی میآید و نه چندان حقیقی است، انتخاب کردهاند؟ به نظر من دلیلش را در اوضاع و احوال اجتماعی زندگی عصر ما باید جست. نومیدی فاکنر به گمان من مقدم بر فلسفة او است: برای او، هم چنان که برای ما، آینده مسدود است. هر آن چه می بینیم، هر آن چه میگذرانیم ما را بر میانگیزد تا بگوییم:”این نمیتواند دوام بیاورد”، و با این حال تغییر و تحول حتی تصورپذیر نیست مگر به صورت فاجعه و مصیبت. ما در دورة انقلابات ناممکن زیست میکنیم، و فاکنر هنر خارقالعادهاش را در این راه صرف میکند که این جهان میرنده از پیری و خفگی ما را شرح دهد. من هنرش را دوست دارم، اما به فلسفهاش اعتقاد ندارم: آیندة مسدود باز هم آینده است.
به قول هایدگر: "حتی اگر واقعیت بشری دیگر چیزی "پیشاپیش” خود نداشته باشد، حتی اگر حسابش را متوقف کرده باشد، باز هم هستیاش در "پیش رفتن از خود” تعیین میشود. مثلاً قطع همة امیدها موجب قطع واقعیت بشری از امکاناتش نیست، بلکه فقط نوعی شیوه ی زیستن نسبت به همین امکانات است.”
برگرفته از «زمان در نظر فاکنر» اثر ژان پل سارتر. برگردان ابولحسن نجفی
تاریخ انتشار: ۲۴ آبان ۱۳۹۳ - ۱۶:۴۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 83]
صفحات پیشنهادی
ژان پل سارتر با خلوتگاه در تماشاخانه بازیگاه
ژان پل سارتر با خلوتگاه در تماشاخانه بازیگاه تهران - ایرنا - نمایش خلوتگاه براساس نمایشنامه ای از ژان پل سارتر در تماشاخانه بازیگاه روی صحنه می رود به گزارش روز شنبه خبرنگار تئاتر ایرنا نمایش خلوتگاه به کارگردانی پدرام قلی پور براساس نمایشنامه ای از ژان پل سارتر در تماشاخانهکتابهای مصور خشمگین شدن اثر فیلمساز ژانر وحشت در راهند
کتابهای مصور خشمگین شدن اثر فیلمساز ژانر وحشت در راهند وس کریون مجموعه کتابهای مصور خشمگین شدن را به صورت سریالی منتشر میکند به گزارش خبرنگار سینمای جهان باشگاه خبرنگاران به نقل از هالیوود ریپورتر کارگردان برجسته ژانر وحشت وس کریون کابوس خیابان الم و جیغ اولین منشست «روایت قلم» در حوزه هنری صالحی: کتابهای دفاع مقدس تبدیل به ژانر شدهاند
نشست روایت قلم در حوزه هنریصالحی کتابهای دفاع مقدس تبدیل به ژانر شدهاندمعاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت ادبیات مکتوب جنگ بسیار مورد توجه است و امروز حوزه کتاب دفاع مقدس تبدیل به ژانری در عرصه کتاب شده و کتابهای این عرصه بسیار گسترده است به گزارش خبرنگار کتاب و ادبروایت فارس از تولد تا شهادت شهید موسی نوری دادستانی که آوازه عدلش خشم مجرمان و مخلان امنیت را برافروخت
روایت فارس از تولد تا شهادت شهید موسی نوریدادستانی که آوازه عدلش خشم مجرمان و مخلان امنیت را برافروختآوازه عدل و عدالت و انصاف موسی نوری دادستان زابل خشم مجرمان و مخلان امنیت را برافروخت و آنها را بر آن داشت که وی را به شهادت برسانند تا بتوانند به اقدامات مجرمانه خود در منطقه ادنمایش «شوق حضور» با روایت حادثه کربلا به صحنه می رود
نمایش شوق حضور با روایت حادثه کربلا به صحنه می رود تهران - ایرنا - نمایش شوق حصور با روایت 10 تابلو از حادثه عاشورا در صحرای کربلا برای دوازدهمین سال پیاپی در حوزه هنری به صحنه می رود به گزارش خبرنگار تئاتر ایرنا نمایش شوق حضور روایتگر10 تابلو از حماسه های ظهر عاشورا است که باغضنفر رکنآبادی در رونمایی کتاب «لبیک یا حسین»: تأکید رهبر حزب الله لبنان بر وحدت ادیان/روایت سیدحسن نصرالله ا
غضنفر رکنآبادی در رونمایی کتاب لبیک یا حسین تأکید رهبر حزب الله لبنان بر وحدت ادیان روایت سیدحسن نصرالله از علاقهاش به رهبر انقلابسفیر سابق ایران در لبنان گفت سیدحسن نصرالله با تأکید بر وحدت صحنه داخلی و بین مذاهب و ادیان بهترین رهبری را بر جنبش حزب الله لبنان داشت و با روشننمایش مستند برگزیده جشنواره فیلم مقاومت در سینما روایت
نمایش مستند برگزیده جشنواره فیلم مقاومت در سینما روایتمستند به پشت تابلو نگاه کن به کارگردانی محسن برمهانی برگزیده جشنواره فیلم مقاومت در سینما روایت اکران و بررسی خواهد شد به گزارش خبرگزاری فارس بیست وسومین جلسه سینما روایت به اکران مستند به پشت تابلو نگاه کن اختصاص داردگردشگر آرژانتینی: اندیشه امام خمینی (ره) بیش از گذشته به جهانیان معرفی شود
گردشگر آرژانتینی اندیشه امام خمینی ره بیش از گذشته به جهانیان معرفی شود شهرری - ایرنا - یک گردشگر آرژانتینی گفت اندیشه و افکار امام خمینی ره بیش از گذشته به جهانیان معرفی شود به گزارش روزجمعه پایگاه اطلاع رسانی آستان مقدس حضرت امام خمینی ره البرتو مارتینز افزود حضورگسیادداشتی از رایزن فرهنگی ایران در کویت روایتی از حضور جورج جرداق در ایران/ دغدغه جرداق تا پایان عمر چه بود؟
یادداشتی از رایزن فرهنگی ایران در کویتروایتی از حضور جورج جرداق در ایران دغدغه جرداق تا پایان عمر چه بود جرداق با طى کردن راه طولانى لبنان تا ایران و عبور از شهرهاى بیروت حلب و چندین شهر ترکیه وارد ایران شد تا در جمع محبانش در شهر قم حضور یابد آن سفر به شدت او را به وجد آورد ومرور آثار نعمتالله و مقدمدوست در سینما معیار روایتِ مرکب؛ روایتِ بومی سینمای ایرانی
مرور آثار نعمتالله و مقدمدوست در سینما معیارروایتِ مرکب روایتِ بومی سینمای ایرانیبرنامهٔ این هفتهٔ سینمامعیار با موضوع شیوهٔ روایت بومی در سینمای ایران با حضور حمید نعمت الله و هادی مقدمدوست کارگردان و نویسنده سینمای ایران به مرور و تحلیل کلی آثار حمید نعمتالله و هادی مقدمدمحمود عاطفی به فارس خبر داد: امضای تفاهمنامه همکاری سازمان سینمایی دفاع مقدس با سازمان سینمایی/ژانر دفاع مقدس
محمود عاطفی به فارس خبر داد امضای تفاهمنامه همکاری سازمان سینمایی دفاع مقدس با سازمان سینمایی ژانر دفاع مقدس محدود به توپ و تانک و اسلحه نیستمحمود عاطفی از امضای تفاهم نامه همکاری سازمان سینمایی و هنرهای نمایشی دفاه مقدس با سازمان سینمایی و امور سمعی و بصری ارشاد در راستای اعتلابا حضور دانشجویان کارگاه روایتگری واقعه عاشورا در کربلای معلی برگزار شد
با حضور دانشجویانکارگاه روایتگری واقعه عاشورا در کربلای معلی برگزار شدکارگاه روایتگری واقعه عاشورا با حضور دانشجویان در کربلای معلی برگزار شد به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری فارس و به نقل از لبیک کارگاه روایتگری واقعه عاشورا با حضور دانشجویان در کربلای معلی برگزار شد بنابرایتغذیه به روایت «صبح و زندگی» رادیو سلامت
تغذیه به روایت صبح و زندگی رادیو سلامت شبکه رادیویی سلامت 18 آبان در برنامه صبح و زندگی به بررسی موضوع تغذیه میپردازد به گزارش حوزه رادیو تلویزیون باشگاه خبرنگاران به نقل از روابط عمومی رادیو سلامت برنامه صبح و زندگی کاری از گروه سلامت جسم و پیشگیری رادیو سلامت است کهروایت رضا کیانیان از بلاهایی که سر تئاتر شهر آمد
با ساخته شدن ایستگاه مترو به زیبایی بنا لطمه زده شد روایت رضا کیانیان از بلاهایی که سر تئاتر شهر آمد تاریخ انتشار دوشنبه 5 آبان 1393 ساعت 19 23 | شماره خبر 1697531200098750608 تعداد بازدید 1 پ پ رضا کیانیان به توضیح بلاهایی پرداخت که در سالهای اخیر بر سر تئاتر شهر آمده استنکتار بیانگر خردهداستانهایی بر اساس روایت بازیگران است
گپوگفتی با ماکان اشگواری طراح و کارگردان نمایش نکتار نکتار بیانگر خردهداستانهایی بر اساس روایت بازیگران است نمایش نکتار با طراحی و کارگردانی ماکان اشگواری و سارا فعلی از روز 18 آبان ساعت 19 30 اجراهای خود را در مجموعه فرهنگی هنری آزادی واقع در میدان آزادی برج آزادی آتسخیر لانه جاسوسی به روایت شیخ الاسلام
تسخیر لانه جاسوسی به روایت شیخ الاسلامداستان تسخیر لانه جاسوسی به روایت حسین شیخ الاسلام این هفته موضوع اصلی برنامه شاهد عینی خواهد بود به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون خبرگزاری فارس شاهد عینی عنوان مجموعه است که کم کم جای خود را در میان برنامههای شبکه افق و سایر شبکهها بانمایشگاه روایت عاشقی در رودبار افتتاح شد
نمایشگاه روایت عاشقی در رودبار افتتاح شد رشت - ایرنا - نمایشگاه روایت عاشقی حاصل آثار برگزیده مسابقه عکس عاشورایی به همت انجمن فرهنگی سینمایی جوانان رودبار افتتاح شد فرزین احمدی مسوول انجمن بسیج هنرمندان گیلان روز چهارشنبه در این باره به خبرنگار ایرنا گفت دغدغه بزرگ عکاسان که-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها