تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 21 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):توكّل كردن (به خدا) بعد از به كار بردن عقل، خود موعظه است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1840292103




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ماجرای قتل سرباز عراقی به دست فرمانده‌اش


واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز: ماجرای قتل سرباز عراقی به دست فرمانده‌اش
چند ساعت بعد دو هواپیمای خودی محموله های موادغذائی را در حوالی منطقه ما پرتاب کردند. تنی چند از سربازان ما به محل فرود موادغذائی رفته و آن ها را با خود به داخل منطقه آوردند.
به گزارش نامه نیوز ، روشنایی روز جای خود را به سیاهی شب داد و من سرگردان و متحیر و بی قرار بودم. من در آن جا به خود می گفتم: «مرگ انسان ها از دست آن ها خارج بوده و این خداست که انسان را می میراند و یا حفظ می کند.»


البته ما می توانیم با استفاده از عقل خود، راه درست از نادرست را تمیز بدهیم.


گلوله های خمپاره ایرانی ها در همه جا فرود می آمد. من و گروهی از سربازان به زیر یک صخره و دیوار مانند گچی پناه بردیم. اما دیری نپایید که یک گلوله در فراز سر ما به دیوار اصابت کرد و همه را سفید پوش کرد، تنها دهان و چشمان ما معلوم بود.


به هر حال این بار نیز از چنگ مرگ گرختیم، در واقع خداوند گاهی جان انسانی را نجات می دهد و این انسان بعد ها مبدل به یک فرد صالح و مفید می شود.


اما گاهی نیز اتفاق می افتد که خدا جان انسان شروری را نجات می دهد تا او در شرارت خود بیشتر اصرار بورزد و از این طریق گناه بیشتر مرتکب شود.


در آن ساعات ما مدام از خدا و امامان کمک می طلبیدیم و در حسرت روزهای فراغ و خوشی که خدا و پیامبر و امامان را پاک فراموش کرده بودیم، خود را ملامت می کردیم.


شام را هر طوری بود صرف کردیم. آب هم خیلی بد بود و من با دو انگشت بینی ام را می بستم و مقداری آب می نوشیدم.


از سر بی حوصلگی نزد مسئول بهداری واحد رفتم. او مقداری با من درد دل کرده و گفت که یکی از برادرانش مفقودالاثر است.


چند ساعت بعد دو هواپیمای خودی محموله های موادغذائی را در حوالی منطقه ما پرتاب کردند. تنی چند از سربازان ما به محل فرود موادغذائی رفته و آن ها را با خود به داخل منطقه آوردند.


من از دریافت سیگار به مراتب بیشتر از دسترسی به موادغذائی خوشحال شدم. این مسئله برای افراد سیگاری کاملاً منطقی است، به ویژه در آن لحظاتی که فرد سیگاری تحت فشار مشکلات گوناگون به سر می برد.


من ضمن پک زدن به سیگار آرام به خاکریز آن سوی می نگریستم. سیگار مرا در یک فراموشی موقت فرو برد و حتی تشنگی خود را از یاد بردم، دو ساعت بدین حالت سپری شد و شب کم کم چهره سیاه خود را به  ما نمایاند. آن گاه در انتظار پایان شب نشستیم و با چشمان خود منتظر طلوع آفتاب از ناحیه بلندی های «مهران» بودیم. ارتش عراق خرابی های فراوانی را در پشت این بلندی ها به بار آورد، اما ارواح طیبه و وجدان های پاک مردمان این شهر در لابه لای پرتو زرین آفتاب قابل رؤیت بود.


یکی از سربازان درباره اوضاع منطقه از من سؤال کرد، من جوابی نداشتم و به او گفتم: «هرچه بادا باد!» و به قصد استراحت در گوشه ای دراز کشیده و به یکی از سربازان سپردم که محل استراحت مرا به فرمانده اطلاع دهد.


دیری نپائید که شلیک گلوله ها از هر سو بر سرمان باریدن گرفت، من شتابان به نزد فرمانده رفته و بدون مقدمه به او گفتم: «دیگر فایده ندارد!»


او گفت: «چه فایده ندارد؟» من در جواب او گفتم:«ما نباید تامل می کردیم، ما باید هرچه زودتر فکری به حال خود بکنیم» فرمانده با ناخوشی رو به من کرده و گفت:


«دست نگه دارید! شما یک افسر هستید و سزاوار نیست که از این حرف ها بزنید.» من در جواب او گفتم:


« به یاد دارید که روزهای اول حضورم در گردان من با مشاهده اوضاع خود محاصره شدن خود را اعلام کردم ولی جناب عالی به من گفتید که شما هنوز به درجه سرلشگری ارتقاء نیافته اید و این اظهار نظر را بگذار برای بعد از دوره سرلشگری خود!»


فرمانده گردان حرفی برای گفتن نداشت و ساکت شد.


سپس به او تذکر دادم که حملات ما چاره ساز نیست.


من دوباره به سوی سنگرهای خودی رفته و از آن جا نگاهی به توپ ها و تانک های خودی انداختم. همگی بدون استثناء در پشت خاکریزها قرار داشتند. در طول روز تبادل آتش مثل همیشه و برخلاف شب به طور مستمر شروع شد. در ساعات اولیه روز تصمیم گرفتم که چند سرباز را به جستجوی محموله پرتاب شده از هواپیمای خود در وسط منطقه بفرستم.


اما فرمانده با این تصمیم مخالفت کرد، زیرا او می ترسید که سربازان عراقی به نیروهای ایرانی پناهنده شوند. اما من او را متقاعد کردم که انجام این کار امری ضروری است،  لذا او پاسخ مثبت داد و من یک گروهبان به همراه دو سرباز را به وسط منطقه فرستادم.


در ضمن به واحد های خودی سپردم که اشتباهی به گروهبان و دو سرباز همراه شلیک نکنند. آن ها پس از چند لحظه پیاده روی در پشت خاکریزها ناپدید شدند. نیم ساعت بعد من مشاهده کردم که آن ها کیسه های سیاه رنگی را با خود حمل کرده و از حرکات آن ها نمایان است که بار همراهشان سنگین است. محتویات این کیسه آب خالی بود، البته بر روی پهلوی کیسه ها به زبان انگلیسی عبارت «ساخت انگلیس» منقوش شده بود.


باری ما تشنگی خود را برطرف کردیم، اما روز هشتم را کماکان در محاصره ایرانی ها بودیم، اوضاع لحظه به لحظه وخیم تر می شد. بر تعداد زخمی ها افزوده شده و نارضایتی در میان افراد سیر صعودی داشت.


حتی چند سرباز قصد فرار به سوی ایرانی ها را داشتند اما دوستان آن ها به سویشان شلیک کردند. بعد ها آن ها فرار خود را چنین توجیه کردند! که در واقع قصد فرار نداشته و تنها سیم های خاردار را آزمایش می کردند!


یکی از افسران به نام «شاکر حنتوش» جریان قتل یک سرباز عراقی را به دست فرمانده گروهانش برایم بازگو کرد. جسد سرباز مقتول را به همراه اسم و فامیل او که در داخل یک بطری گذاشته شده بود در محوطه به خاک سپردند.


در حقیقت این بطری نشانه های بارز ستم رژیم حاکم بر عراق در حق مردم عراق می باشد. 


بخشی از خاطرات یک افسر اسیر عراقی


*سایت جامع آزادگان






۱۵ مهر ۱۳۹۳ - ۱۴:۲۷





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نامه نیوز]
[مشاهده در: www.namehnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 58]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن