واضح آرشیو وب فارسی:فارس: روایتی از دلاورمردی آزادگان سرفراز کهگیلویه و بویراحمدی در پد خندق
فرار از چنگال بعثیها در کربلای پد خندق و اسارت دوباره با نیرنگ منافقین
آزاده کهگیلویه و بویراحمدی و همرزمش وقتی توانستند در کربلای پد خندق از دست بعثیها فرار کنند، با نیرنگ منافقین دوباره به اسارت درآمدند.
به گزارش خبرگزاری فارس از یاسوج، حماسه پد خندق در روز چهارم تیرماه سال 67 را هیچگاه نمیتوان از دفتر خاطرات مردم استان کهگیلویه و بویراحمد پاک کرد چرا که همه مناطق این استان کوچک با جمعیت کم اما دریادل در این عملیات رزمندهای به عنوان سفیر در پد خندق داشتند. یکی از این رزمندگان و آزادگان سرافراز هشت سال دفاع مقدس کسی نیست جز سیدفاضل فضلیان رزمنده آزاده اعزامی از شهر دهدشت مرکز شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد. از زبان سیدفاضل فضلیان در خصوص نحوه اسارت در پد خندق و در آن محشر دفاع مقدس شنیدیم که میگفت: اولین بار که طلبه حوزه علمیه و در اهواز مشغول به تحصیل علوم دینی بودم، برای اعزام به جبهه ثبتنام کردم و وارد عملیات والفجر مقدماتی شدم. در همین اثنا دو تیر به پایم اصابت کرد و به بیمارستان پنجم آذر گرگان منتقل شدم و به پشت جبهه برگشتم و ادامه تحصیل را آغاز کردم. اما تابستان سال 63 دوباره به جبهه اعزام شدم و 5 ماه در جنگلهای غرب کشور در عملیاتهای پارتیزانی شرکت داشتم و سپس دوباره برگشتم و ادامه تحصیل دادم و باز شور جبههها به سرم زد و دوره آموزشهای آبی و خاکی را فرا گرفتم و متأسفانه این بار هم در عملیات بزرگ والفجر 8 مجروح شدم و باز برگشتم و در حوزه علمیه شروع به تحصیل علوم دینی کردم و همزمان با عملیات کربلای پنج وارد مناطق عملیاتی شدم و دیدم که دیگر برگشتن به فرمان امام جایز نیست و تا آخر که در عملیات پد خندق در سال 67 به اسارت درآمدم، در جبهه ماندم. نحوه اسارت ما در عملیات پد خندق به این صورت بود که همه بچهها به صورت دستهجمعی در روز 4 تیرماه 67 پس از یک روز مقاومت جانانه به سبک کربلاییان به اسارت رسیدند، اما من و محمد مرادی فرماندار کنونی شهرستان لنده یک روز بعد یعنی در روز 5 تیرماه به اسارت بعثیها درآمدیم. شامگاه سوم تیرماه بود که فرمانده گردان ما گفت به احتمال 200 درصد امسال دشمن حمله خواهد کرد و برای این که خط به دست دشمن نیفتد، جادهها را قطع کردند، یعنی این که این تعداد 70 نفری که در پد خندق ماندهاند باید خود را آماده شهادت کنند و به عبارتی روی این تعداد دیگر کسی حسابی برای زنده ماندن باز نکرده بود. سحرگاه 4 تیرماه سال 67 در حال دیدبانی بودم که دیدم همانند ستارههای آسمان از نور گلولههای دشمن آسمان روشن شده است و در همان ساعت 8 صبح قرارگاه ششم سپاه با حمله دشمن سقوط کرد و تنها 70 رزمنده کهگیلویه و بویراحمدی در پد خندق ماندند. تا ساعت چهار بعدازظهر بچههای استان یک تنه در برابر دشمن مقاومت کردند و هر چه مهمات داشتند بر سر آنها ریختند تا این که آقای رایگان از آزادگان آن نبرد به من گفت که افضلیان پارچهای سفید آماده کن تا جان بچهها را نجات دهیم. من این کار را نکردم و گفتم شما با بچهها خود را تسلیم کنید، اما من تسلیم نمیشوم و فرار میکنم که چون آموزش آبی و خاکی را دیده بودم با آبراههها هم آشنا بودم. وقتی نیروهای دشمن به بالای سر بچهها رسیدند من و محمد مرادی فرماندار کنونی شهرستان لنده که از قضا او فن شنا را نمیدانست به آب زدیم و از نیزارها عبور کردیم و همه شب 5 تیرماه را در آب بودیم و بقیه رزمندگان به اسارت نیروهای بعثی در آمدند. به قدری از نیروهای عراقی فاصله گرفتیم و به نزدیکیهای مقر تیپ 48 فتح استان رسیدیم و فکر کردیم در این جا دیگر بعثیها نیستند، اما غافل از این که دشمن تا پادگان حمید رسیده بود. به داخل سنگری به همراه محمد مرادی خزیدیم و به خواب فرو رفتم که دیدم محمد با پایش مرا متوجه موضوعی میکند که دیدم دو نفر بالای سر ما حضور دارند. آنها به زبان فارسی به ما گفتند شما از چه لشکری هستید که خوشحال شدیم و از تیپ 48 فتح خود را معرفی کردیم و آنها هم گفتند از لشکر امام رضا هستند و همدیگر را در آغوش گرفتیم و فهمیدیم که دیگر در چنگال نیروهای بعثی نیستیم. آن روز 800 تومان در جیب داشتم که 400 تومان آن را به آن دو نفر دادم و به راه افتادیم تا به سوی خاک میهن حرکت کنیم، اما وقتی چند قدم جلوتر رفتیم عدهای به ما دستور دادند که لا تحرک. آن زمان بود که فهمیدیم با نیرنگ منافقین به دست عراقیها افتادهایم و پس از یک فرار موفق با مکر منافقین باید زندگی در اسارت را برای چندین سال با آن همه مشقت و درد و رنج تحمل کنیم. انتهای پیام/2571/ب۴۰
93/05/26 - 09:23
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 56]